ماه دوازدهم
عکس های ماه دوازدهم
آغاز ماه دوازدهم مصادف با :
آغاز سال یکهزارو سیصدو نود و دو
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمر جاویدان بماند
خدا را میدهم سوگند بر عشق
هر آن خواهی برایت آن بماند
به پایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم،سرایت سبز باشد
برایت زندگی اسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند
اولین بهار زندگیت مبارک عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززم
قلمی خواهم ساخت
از نی باغ بهشت
جوهر از شیشه ی ذات
کاغذ از صفحه ی دل
نور از شمع حیات
تا بنویسم همه جا ************** روزگارت خوش باد
دختر گلم ، یکی یدونم سال نو مبارک . شکرگذار خدای مهربونیم که بهترین فرشته شو به ما هدیه داده . امیدوارم سال خوبی با هم داشته باشیم. به خاطر اولین بهار زندگیت روز یکم فروردین برات جشن گرفتیم. همه ی خاطرات رو به همراه عکس ها توضیح میدم.
لحظه ی تحویل سال : ساعت 14 و 31 دقیقه و 56 ثانیه روز چهارشنبه سی ام اسفند 1391
اولین هفت سین دیانا جوووووووووووووووووووووون
درست 5 دقیقه مونده به سال تحویل خوابت برد!!!!!!!!!!!! هرچقدر تلاش کردم بیدار بمونی نشد که نشد و این بود که شما رو داخل کریر سر سفره ی هفت سین گذاشتیم.
یک ساعت بعدش بیدار شدی و از اینکه کنار سفره هفت سین نشستی بی نهایت خوشحال شدی سریع به سفره ی هفت سین دست برد زدی و اولین چیزی که کش رفتی ظرف سکه بود!!!!!!!!!!!
می خواستی بری سراغ ماهی ها که دیگه از رو میز برت داشتیم
بعد از کلی عکس انداختن ،تیپ زدیمو رفتیم عید دیدنی
1 فروردین به مناسبت اولین بهار زندگی شما جشن گرفتیم.
اینا کارت های دعوتمون بود.
متن داخل کارت
اینم نمای از تزئینات خونمون. تم جشنمون هم مار بارنگهای زرد و سبز بود. راستی مامانی سال 92 سال مار بود واسه همین این تم رو انتخاب کردیم .
ورودی خونمون
اینم دیانا جوووووووووووون قبل از اومدن مهمونا
با اینکه خوابت میومد ولی با دیدن مهمونا خواب از سرت پرید و 4 ساعتی که مهمونا خونمون بودن شما با لب خندون کنارشون بودی . قربونت برم که اینقدر ماااااااااااااااااااااااااهی عزیز دلم.یک مهمونی خانوادگی کوچولو ولی بر از صفا وصمیمیت . اونقدر به همه خوش گذشت که همه می گفتن میشه تا سیزدهبدر اینجا بمونیم هر اهنگی که باز میشد شما زود دست میزدی و بدنتو تکون میدادی. دانیال ( پسر خاله) و ساینا (دختر عمه) هم که از خوشحالی یه جا بند نمی شدن.
اینم چندتا عکس از میز پذیرایی
عصرونه مون سالاد ماکارونی ، پیتزا و پودینگ شکلاتی بود.
مامانی شرمنده به هر قنادی گفتیم که 1 فروردین یه کیک سبزه درست کنید قبول نکردن و گفت سرمون شلوغه. ما هم به شیرینی رولت و باقلوا اکتفا کردیم. ایشاله کیک تولدت.
قبل از مهمونی به بچه ها گفته بودیم با خودشون مداد رنگی و مداد شمعی بیارن . چندتا برگه ی رنگ امیزی از اینترنت پرینت کرده بودم واسه همین برا بچه ها مسابقه ی رنگ آمیزی برگزار کردیم خیلی ایده ی خوبی بود و خیلی ازش استقبال شد. محل برگزاری هم اتاق دیانا بود.آخر سرهم به هر کدومشون کتاب و برگه ی رنگ آمیزی به عنوان جایزه دادیم .
اینا هدیه های مهمونا بودن. برا کوچیکترها ست لوازم التحریر و باغ الفبا و برای بزرگترها اسکناس های تازه که داخل مقواهای رول شده بودن و به عنوان عیدی داده شد.
اینا هم هدیه هایی بودن که برا شما آوردن. دست همگی درد نکنه.
اینم دفتر خاطرات سال 92 که برات یادگاری نوشتن.صفحه ی اولش رو خودم برات نوشتم.
راستی مامانی موقع پذیرایی از مهمونا یه کلیپ رو از شما درست کرده بودم که پخش کردیم و همه حال کردن.عزیز دل مامانی چون عکس ها همشون خانوادگی بودن از گذاشتن توی وبلاگت معذور شدم ولی همشونو توی سی دی میزنم و توی صندوقچه ی خاطراتت میذارم.
ایشاله 28 فروردین با جشن تولد یک سالگی
******** خاطره ی یک روز با پسرخاله دانیال************
روز 7 فروردین 92 خاله سونیا به همراه دانیال وروجک (پسر خاله ی گل گلاب ) ساعت 11 صبح اومدن دنبالمون و با هم رفتیم پارک امیرکبیر . خیلی بهمون خوش گذشت تا ساعت 2:30 بعدظهر اونجا بودیم بعد رفتیم خونه ی پدر جون اینا که نزدیک همون پارکه ناهار خوردیم. عصر تیپ زدیم رفتیم خونه ی کاوه جون ( پسرعموی مامان فلوریا) برا عید دیدنی. اونجا شما داشتی ورجه وورجه می کردی که دانیال یهو با صدای بلند گفت : دیانا بشین سر جات اومدیم مهمونی هااااااااااااااااااااااااااااااااا!! دیگ به دیگ می گفت روت سیاه!! از اونجا در اومدیم همگی رفتیم شهربازی میرداماد . دانیال که از ذوق و شوق یه جا بند نبود و بلا استثناء به همه ی وسایل سوار شد. ولی شما فقط تونستی به سه تا وسییله سوار شی : اسب ، ماشین و کفش الاکلنگی. اینم خاطره ی یک روز با پسر خاله دانیاااااااااااااااااااااااااااال.و اینم عکسامون
گفتگوی دیانا با دانیال :دانیال عینکتو میدی به من؟؟؟؟؟؟؟؟
دیانا: بده دیگههههههههههههههههههههههههههههههههه!
دانیال : نمیدددددددددددددددددددددددددددم
دیانا : نددددددددددددددددددددددددددددددده منم توپم نمیدددددددددددددددددم
آشتی آشتی
مامان هوا گرم کتمو در بیار دیگه
دستو پنجه ات درد نکنه مامان داشتم بخار پز میشدم
دانیال تو هم بیا کیف داره هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اینم از دراز نشت
شهربازی میرداماد : دیانا گنگر خورده بود لنگر انداخته بود به این کفشه!
راستی مامانی عاشق غذا خوردن با چنگالی
قربونت برم که اینقدر ناز و مودبی دختر کوچولوی ماه من
اندر احوالات تعطیلات نوروزی :
دختر گلم دیانای عزیزم امسال عید و تعطیلاتش با حضور گرم تو برای منو بابا اصغر یه حالو هوای غیر قابل وصفی داشت. الحمدلله خیلی دختر خوب و نازی هستی . همه ی فکو فامیل عاشق تو هستن . همیشه لبخند روی اون لب های قشنگت میشینه. عاشق بچه ها هستی . همچنان دندان درنیاوردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در عوض خوب حرف میزنی. یه کلمه ی دیگه به لغت نامه ات توی این ماه اضافه شده :
اووو : الو ( تلفن)
وقتی گوش تلفن رو دستت می گیری هی می گی : اوو اوو هدر دردری؟
ترجمه : الو الو ، پدر منو میبری دردر؟
13 بدر امسال مثل هر سال ولی اینبار با حضور دیانا خانوووووووووووووم رفتیم باغ پدر جون توی اسکو. خیلی خیلی خوش گذشت تا 10 شب اونجا بودیم.
راستی مامانی اولین مسافرت یک روزه ی سه نفریمون توی 14 فروردین بود. رفتیم ارومیه برای دیدن نی نی خاله فاطمه (دوست بسیاااااااار صمیمی مامان فلوریا) و عمو جواد به نام نازنین زهرا خانوم گل گلاب که تازه بدنیا اومده بود .قرار بود شب برگردیم ولی چون جاده زیاد خوب نبود به پیشنهاد مامان فلوریا شب رو توی ارومیه موندیم. رفتیم مهمانسرای فرودگاه که به صورت خونه های ویلای داخل فرودگاه هستش. بعد از مستقر شدنمون رفتیم به دیدن نی نی نازنین زهرا و شام هم اونجا بودیم. صبح ساعت 9:30 راهی تبریز شدیم که بریم به جشن تولد برسیم.
15 فروردین به جشن تولد متین جووون ( گل پسر ، پسر عموی مامان فلوریا) دعوت بودیم که اونجا هم حسابی بهمون خوش گذشت.
باغ پدر جون توی روز 13 بدر
به پیشنهاد مامان فلوریا تاپ رو هم با خودمون برده بودیم.
دیانا خانوم توی راه ارومیه
دریاچه ی ارومیه
محوطه ی مهمانسرای فرودگاه
موقع برگشت به تبریز
دیانا : من نمیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
خلبان دیانا : فرود اضطراری
خلبان دیانا :هواپیما با موفقیت به زمین نشست
راستی مامانی این چندتا عکس مربوط میشه به شهربازی میرداماد توی تاریخ 12 فروردین .اینبار منو شما با دانیال سوار ماشین برقی ها شدیم که واقعا عاااااالی بود.