ماه سیزدهم
عکس های ماه سیزدهم
دختر گلم ، عزیز دلم، می خوام توی این پست از شیطنت های شما و بابا اصغر بنویسم.چهره ی بابا اصغر شدیدا معصومه ولی باطنش یه شیطنتهایی نهفته است که نگو خودم میدونم که بابا اصغر شما رو از راه به در کرده! یه کارهایی می کنید که شیطون پیش شما لنگ میندازه!! جلوی یکتونو که می گیرم اون یکی شروع می کنه! البته تقصیر شما نیست هااااااااا بابا اصغر راه رو به شما نشون میده و شما زود توی اون مسیر جولان میدی. شدیدا بابایی شدی. از صبح تا شب 99 % بابا می گی و فقط1% مامان می گی و اونم وقتیه که شیر می خوای!!!! وای مامانی از رقصیدنت که نگوووووووووووووووووووو ، یه قر کمر میدی که همه دهنشون نزدیک 20 سانت وا میمونه تنها با یک دست زدن شروع به رقصیدن می کنی عاشق اوووووو ( الو) کردنی. وقتی تلفنو بهت میدیم دیگه گرفتنش با کراموالکاتبینه! اونقدر قشنگ راه میری . لپ دیگرون رو نیشگون می گیری. صورتشون رو ناز می کنی. بوس میفرستی . قربون شکل ماهت برم که همجوره شیرینی
البته اینم بگم که بعد از مامان فلوریا این شمایید که بهترین بابای دنیا رو داری.
بابا اصغر خیلی دوست داریم
بایدم بخندی پهلوان، پاتو گذاشتی رو تمساح
اینم از شیطنتهای بابا اصغر که شما هم با خندیدنتون نشون میدین که چقدر از این کار راضی هستی!
خوب پدر و دختر پشت همو خالی نمی کنید
امان از دست بابایی
این دیگه شیطنت باطنیه خودته به بابا اصغر ربطی نداشت
دیانا جون توی باغ پدر جووووووووووووووووون
اگه زوم کنید دیانا خانوم شیطون بلا رو داخل کابینت می بینید
مجرم توسط مامان شناسایی و دستگیر شد
دیانا : تو رو خدا منو شطرنجی کنید!
به زودی با شیطنت های دیگه بر می گردیم
**********************************************************************
اندر احوالات گل دختر عزیززززززززززززززززززززمان:
92/2/12
جیگر گوشه مامان و بابا سلااااااااااااااااااااااام. مامانی بلا شدی بلاااااااااااااااااااااااااااااا
وقتی میرییم پیاده روی سرکار علیه جیغ ، داد که من از کالسکه میام پایین!!! اگه محل نذاریم برای اینکه حرفت رو به کرسی بشونی توی کالسکه پامیشی وایمستی!!!!!!!!!!!!!!! ما هم تسلیم میشیم و میذاریم پایین. حالا د بیاااااااااااااااااااااااااا!! می خوایم دستتو بگیریم که خدای نکرده نیافتی که باز جیغ ، داد که دستمو ول کنید وگرنه از سر جات جم نمیخوری! حالا دستتو ول می کنیم شما د بدوووووووووووووووووو! نه تنها از راه رفتن خسته نمیشی نمیدونم چرا انرژی هم می گیری؟!
اینم میشه از پیاده روی ما که همش باید دنبال شما بریم و از اینور اونور جمعت کنیم. اون روز هم رفته بودیم خرید یه مغازه آهنگ باز کرده بود شما رفتین جلوی مغازه شروع کردین به رقصیدن!!
همه سرکار علیه رو تماشا می کردن و زده بودن زیر خنده خدا به داد ما برسه، آینده ات خیلی روشن رفتیم برات دو جفت کفش خریدیم. یکی اسپورت یکی مجلسی. اینا اولین کفش هایی هستن که خودمون برا شما توی تاریخ 5 اردیبهشت خریدیم. مبارکت باشه عزیزم.
راستی دختر گلم یادم رفته بود برات بنویسم که 4 اردیبهشت برای چکاب یکسالگی و زدن واکسن رفتیم. همه چی نرمال بود.
قد : 74
وزن: 8 کیلو و 750
موقع زدن واکسن اصلا گریه نکردی !!! فقط بعد واکسن که خانم دکتر خواست پنبه بذاره بلند گفتی : ااااااااااااااااااه! فکر کنم جای تشکرت بود قربونت برم که اینقدر شیر زنی مامانی
گفت علائمش یک هفته بعد ظاهر میشه. خدا رو شکر تب نکردی ولی ابریزش بینی و سرفه داری. ایشاله اوناهم زود زود برطرف میشن. خودم مراقبتم مامانی.
راستی هنوزم دندون درنیاوردی!! دکتر اکبری گفت اگه جای شیطنت و راه رفتن فکرشو میداد به دندون دارودن الان کل دندوناش دراومده بود و در نهایت اینکه گفت نگران نباشید اگه تا موقع عروسیش دندون درنیاورد خودم یه دست دندون مصنوعی میذارم روی جهیزیه اش! البته هی می گن جای نگرانی نیست و تا 15 ماهگی طبیعیه و در میاد! دختر دوست بابا اصغر هم که همسن شماست اونم دندون درنیاورده! به هر حال ما بی صبرانه منتظریم
اینم چنتا عکس از دلبری هات:
بفرمائید حموم
اینم از روز مادر :
قربون دختر نازم و همسر عزیزتر از جانم
لبخند شما بهترین هدیه برای منه
بی نهایت دوستون دارم عزیزای دلم
ممنونم
اولین پیک نیک دیانا با خانواده ی بابایی:
92/2/13
دختر گلم ، عزیز دلم، روز جمعه (13 اردیبهشت ) با خانواده ی بابا اصغر رفتیم پیک نیک اونم شانجان ( از توابع شهرستان شبستر). یک جای خیلی خیلی باصفا در پای کوه. توی یکی از آلاچیق هایی که روی استخر خیلی بزرگ درست شده بودند اتراق کردیم.آب استخر از کوه میومد . صدای آبشارهای کوچیک با انعکاس آب روی سقف آلاچیق (که بصورت قندیل بود) ، وجود ماهی های خیلی قشنگ توی استخر واقعا یه فضای بی نهایت زیبایی رو ایجاد کرده بود. از انجایی که شما عاشق آب هستی با دیدن این فضا از خود بی خود شده بودی. به هممون خیلی خیلی خوش گذشت. گلچینی از عکس هاتو میذارم توی وبلاگت عزیز دل مامان و بابا.
الهی فدای هردوتون بشم که یکیتون از رمق افتاده و اون یکی تازه اول چلچلیشه
راستی مامانی یه چیزیم بگم اونم اینکه بابا اصغر عزیز تنظیمات دوربینمون رو دستکاری کرده بود و به خاطر همین اندازه ی عکسهامون خیلی بزرگ شده بودن و وقتی حجمشونو کم کردم تا بذارم توی وبلاگت اندازشون خیلی بی ریخت شد. به همین خاطر بابا اصغر رو تنبیه کردم و تا یک ماه حق دست زدن به دوربین رو نداره
تولد بابا اصغر جووووووووووووووووووووووووون:
92/2/14
در ستاره باران میلادت
میان احساس من
تا حضور تو
حبابیست از جنس هیچ
از دستان من
تا لمس نگاه تو
آسمانیست به بلندای *عشق*
جشن میلادت را به پرواز میروم
در این خانگی ترین آسمان بی انتها
آسمانی که نه برای من
نه برای تو
که تنها برای *ما* آبیست
تولدت مبارک *بهترین*
عکس سمت چپ مربوط به تولد بابا اصغر در سال 91
عکس سمت راست مربوط به تولد بابا اصغر در سال 92