دیانادیانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 روز سن داره

*دیانا * الهه ی ماه

ماه نوزدهم

1392/8/27 8:20
3,112 بازدید
اشتراک گذاری

 

عکس ها و خاطرات ماه نوزدهم

 

 

 

 

سلام به روی ماه عروسک قشنگم

یک و نیم سالگیت مبارک باشه عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززم

 

تو مرجانی ، تو در جانی ، تو مروارید غلطانی ، اگر قلبم صدف باشد ، میان آن تو پنهانی

 

 

 

 

قرون قد وبالات برم که حسابی دلبر شدی . کلی کارهای جدید یاد گرفتی. شیرین زبونی هاتو  که دیگه نگوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

پس بریم سر وقت کارهای جدید ملوسک مامانی و بابایی:

مامان : منو دوست داری ؟

دیانا : تکون دادن سر به معنی بله

مامان : چقدر؟

دیانا : باز کردن دستها به نشانه ی اینقدررررررررررررر

مامان : پدر کو ؟ ( یا هر چیزی که در ان لحظه وجود نداشته باشه)

دیانا : نیس ( نیست)

مامان : دیانا یه شعر بخون

دیانا : ات ات دودولی ( اتل متل توتوله)

 مامان : کلاغ؟

دیانا: پر  (همراه با گذاشتن انگشت روی زمین و بلند کردن آن )

مامان : وقتی می گم اجازه گرفتی دیانا؟

دیانا: اجا ( به همراه بالا بردن انگشت اشاره)

مامان : دیانا یواش( مثلا بابا خوابه)

دیانا: هس ( به همراه گذاشتن انگشت اشاره روی دهان)ساکت

13 از کارتهای بن بن بن رو کاملا بلدی ( هم اسم و هم شکل) :

آب

دول = گل

مو

بابا

مامان

جیک جیک = جوجه

هاپو

چ ....... = کفش

دس = دست

پا

تو = توپ

پیتکو پیتکو = اسب

آبا = تاب

هوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهوراهورا

یه تفریحمون هم اینه که من شکل چیزی رو روی وایت بردت می کشم شما زود اسمشو می گی. چیزای رو که  نقاشی می کنم : هاپو ، پیشی، نی نی ، جوجه، ماهی

تعدا کلمه هایی که به لغت نامه ات اضافه شدن خیلی زیاده:

دول = گل

میسی = مرسی

بای بایبای بای

جیک جیک

مامی = ماهی

اللا = الله

چَََََََََََََََََََ = کفش

دوش= گوش

ایشا= ایشالله

با= بالا

با= پارک

عم = عمو

عمه

آبا= تاب

اجاااااااااا = اجازه

 

اثرات تلویزیون رو که نگو. اونروز دیدم توی برنامه ی عمو پورنگ هر وقت پهلون پنبه میپره بالا و می گه بومالابومبا شما هم میپری بالا و می گی آآاقهقهه

یه شب دور همی نشسته بودیم سریال اولین انتخاب رو میدیم که بابا اصغر سر به سرت گذاشته بود ! هی کش کمر شلوارتو از پشت می کشیدو ول می کرد شما هم عصبانی میشدیو چپ چپ به بابا نگاه می کردی.( این چپ چپ نگاه کردنو ابروی سمت چپ بالا بردنتو از من به ارث بردینیشخند) اونجا بود که بهت یاد دادم اگه کسی تو رو اذیت کرد بگو : نه نه و اینطوری کنمشغول تلفن بعد ازون هر وقت بابا اصغر اونکار رو کرد شما برمی گشتی و می گفتی نه نهمشغول تلفن

کلا پیام بازرگانی خیلی دوست داری مخصوصا تبلیغ بالابالا : کلمه ی بالا و سیب رو از اونجا یاد گرفتی. وقتی تبلیغ شروع میشه هرجا باشی زود خودتو میرسونی و مثل بچه ها تکرار می کنی

و دست آخر اینکه سما (سلام ) گفتنت فقط به س َ تقلیل پیدا کرده!!متفکر  البته یاد گرفتی وقتی به کسی دست میدی حتما سلام بدیتشویق صبح که از خوا پامیشی می گی : س َ  شب که می خوای بخوابی می گی : بای بای

در طول این یک سال و نیم فقط یکبار تاکید می کنم فقط یک بار خودت خوابیدی!!!!!!!!!!!!!!تعجب شما با معی خوردن می خوابیو ولاغیر!! یه شب آورده بودیم وسط ما بخوابی هی برگشتی به بابا اصغر گفتی بای بای هی بابا اصغر گفت بای بای و ... منم شدید خسته بودم . یهو دیدیم سکوت کردی پاشدم نگاه کردم دیدم خوابیدینیشخند نمیدونی چه حالی شدم که بدون شیر خوردن خوابیدینیشخند

 

*********************************************

 

 گردش یک روز پاییزی:


92/8/4

سلام به روی ماه گل دختر ناز خودمون  که هر چقدر از خوبیش بگم بازم کم گفتم. قلب

خوشگلی ، ماهی ، ملوسی جیگرتو خام خام بخورمبغل

پنج تا لغت تازه هم به لغت نامه ات اضافه شد:

اسب

عسک = عکس

سا= ساعت

باطی = فاطی ( اسم مادر جون)خنده

آینه

 

توضیح در مورد اسم مادر جون: از وقتی مادر جون اینا رفتن مکه هر وقت عکسشو بهت نشون میدادم هی می گفتی باطی!!!!!!!!!!!!!!!!!!سوال چون قبلا بهشون مادر می گفتی نمیفهمیدم چی می گی!!! متفکر تا اینکه اونروز رفتیم واکسن بزنیم از اونجا هم رفتیم خونه ی مادر جون اینا سربزنیم تا ببینیم دزدی چیزی اومده یا نهنیشخند الحمدلله همه چی آروم بودهورااز وقتی در خونه رو باز کردم هی شما صدا کردی باطی .... باطی!!!نیشخند همون جا بود که کاشف به عمل اومد که شما به جای کلمه ی مادر بهشون می گی باطی!خنده هی من صدا کردم فاطی دیدم تو هم صدا می کنی باطی!!قهقهه فکر کنم از نوع صدا کردن پدرجون یاد گرفتی که به مادر جون می گی فاطینیشخند اینم از نوه های امروزی که به جای مادر بزرگ ، مادر جون ، خانوم جون ..... اسم کوچیکشونو صدا می کنندنیشخند حالا همون لحظه ی کشف کلمه زنگ زدیم به مادر جون اینا ایشون هم از خوشحالی دلش غش رفتخنده ایشاله 10 روز دیگه برمی گردن. خیلی خیلی دلمون براشون تنگ شدهگریه در مورد واکسنت هم بگم که به صورت کاملا شیرزن رفتیم واکسن زدی. از ساعت 11 شب تا صبح تب کردی و من تا صبح بالا سرت بودم و  پاشویت کردم  . این اولین شبی بود که تا صبح به خاطر شما بیدار مونده بودم نیشخند مژه نیشخند  توی واکسنای قبلی تب آنچنانی نکرده بود ! در حد نیم درجه بود ولی اینبار تبت 39 درجه بود! پاتم خیلی اذیتت می کرد! لنگ میزدی! قربونت برم مامانی .قلب دیگه تموم شد  ایشاله توی 6 سالگی بازم در خدمتت هستیمنیشخند اینم بگم تا صبح هذیون می گفتیخنده از هذیانهای جالب : توی خواب اجازه گرفتنو ، نماز خوندنت بودقهقهه

بریم چندتا عکس ببینیم:

 

 

 

 

اولین اسب سواری در شهربازی ائل گلینیشخند

صبح جمعه بود خلوت خلوتهورا

 

 

اولین پشمک چوبی که توی ائل گلی خوردیخوشمزه

 

 

  اندر احوالات این روزها :

 

92/8/25

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به روی ماه گل دختر ماهمون.

این روزها همچین سرمون شلوغ بود که نفهمیدم محرم کی اومد ، تاسوعا وعاشورا کی تموم شد!!!!!!!!!!!!!!!  امسال خانواده ی ما زیاد حال و هوای عاشورایی نداشتن!!! آخه حاجی هامون ( پدر جون و مادر جون) از مکه تشریف آوردن. دیگه بساط مهمونی ها ، سوغاتی ها، شور و نشاط بچه ها دیگه حالی به ادم مونده ، نه والله ، احوالی به ادم مونده ، نه بالله! قربونشون برم 16 آبان برگشتن . مادر جون سیاه سوخته شده بود و پدر جون کمی تا نسبتا لاغر. دارو ندار پدر جون همش دوتا دختر نازه که عاشقانه دوسشون داره و ما هم شدیدا بابایی هستیم. مادر جون می گفت فقط اونجا مثل بچه ها هی به خاطره شما گریه می کرد.گریه دو خواهر با دو بچه چه ها کرده بودیم.مژهمژه همون شب مهمانی شام تدارک دیده بودیم.خوشمزه شکر خدا همه چیز عالی برگزار شد فقط مونده مهمانی اصلی که جمعه یک اذر توی هتل پارسه که از الان برای اونروز رژیم گرفتیم که پلوی حاجی خوردن داره.نیشخند نیشخندیه چیزی هم بگم در مورد عکس العملت به هنگام دیدن پدر جون و مادر جون بعد ار 31 روز دوری.لبخند باورم نمی شد!!تعجب دانیال چسبیده بود به مادر شما هم به پدر. چون موهای پدر جونو تراشیده بودن کلاه گذاشته بود( همون عرق گیر های سفید) اولش با تعجب نگاهش کردی و با خودت کلنجار میرفتی که ایا پدره؟؟؟؟؟سوال من به بابا گفتم کلاتو دربیار بشناسه همچین که کلاشو دراورد شناختی و  خودتو پرت کردی بغلش بوسش کردی. از مسیر فرودگاه تا خونه از بغل پدر به بغل هیچ کس نرفتی و هی دستاتو میذاشتی روی گونه هاش بوسش می کردی و بعد بغلش می کردی.اینکه می گن دختر خیلی با محبت میشه همینه دیگه.

و اما در مورد محرم امسال . هیئت سر کوی ما هر سال نمایشگاه عاشورا برگزار می کنه و سه ساله که دو تا شتر میاره همونجا . عصرها موقع برگشتن از خونه ی پدر جون اینا میرفتیم پیش شترها . اولین بار که دیدی ترسیدی ولی بعد علاقه ی وافر پیدا کردی طوری که همش می گفتی : شتر

لیست کلمه های اضافه شده به لغت نامه ات رو هم بگم تا بریم سرقت عکسامون که با توضیح همراهن:

سونی = سونیا (خواهر من)بغل

چای

اره

بع بعی

بیی= بله

شتر

بیل= فیل

سرده = هر چیزی که سرد باشه

منَی = بازم(  دوباره)

شم= شمع

عسک= عکس

دوو = به زبان ترکی ( به زبان فارسی پاشو)

کید = کلید

 

******************************

 

شعر عمو زنجیر باف رو هم یاد گرفتی:

مامان : عمو زنجیر باف

دیانا: بیی

مامان: زنجیر منو بافتی

دیانا: بیی

مامان: پشت کوه انداختی

دیانا: بیی

مامان : بابا اومده

دیانا: بابایی

مامان:چی چی آورده

دیانا: چییییییییییی؟؟

مامان: نخود و کشمش، بخورو بیا با صدای چی

دیانا: هاپ هاپ

 

این عکس سوغاتی های مختص شماست که گذاشتم برای یادگاری توی وبلاگت بمونه. دستشون حسابی درد نکنه مثل همیشه واقعا شرمندهمون کردن. ، نه یکی نه دوتا بلکه هوارهوارتا

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم یه عکس از تاسوا

اینم اون شترهایی رو که می گفتم

 

رفته بودیم کارت دعوتامون رو پخش کنیم که گفتیم یه سر به باغمون بزنیم حالی به هولی کنیم

الحق که به خاله سونیا کشیدی!! مژهاونم از بچگی عاشق دارو درخت و گل و گیاه و حشره مشره بود اخر سرم گیاهپزشک شد.نیشخندیه اعمال ناشایستی روی حشرها انجام میداد که حال ادم بهم می خورد. توی اتاقش یه میز ه شکنجه داشت که این حشره های بدبختو می گرفت ( حالا خودش بس نبود کل فامیل هم براش حشره می گرفتن!!قهقهه) بعد با سوزن موزن می چسبوند به کائوچو بعد می برد دانشگاه و استاد اشم بهش 20 میدادن!! منتظرچون علاقه داشت توی درسو کارش خیلی خیلی موفق شده. تشویق شما هم خواهر زادی همون خاله ای دیگهمژه.توی این عکسا  داری درختارو وارسی می کنینیشخند

 

شبکه ی نمایش چندین روز هری پاتر رو نشون داد این بابا اصغر هم نشست دید شما هم که ایشونو همراهی می کردی اخرشم شد اینی که می بینی:

اگه چیزی دستت نباشه دستاتو بهم قفل می کنی و انگشت اشارتو رو به سمت ما  و می گی : دغن

(ورد جادویی من در آوردی خودت!!)قهقهه

ولی اگه چوبی  یا قاشقی یا مثل عکس زیر بیلچه ای دستت باشه با اون مارو جادو می کنی و می گی : دغن!!!

 

 

 

یه چیزی هم بگمو این پستو تموم کنم . قربون مهر و محبتت برم که مثل طوطی همه چیز رو یاد می گیری . از وقتی خدا شما رو به ما هدیه داده( منظورم از زمان بارداریه) بابا اصغر هر شنبه برات به صورت جدا صدقه کنار میذاره . شما هم که دیدی پول دور سرت می چرخه و یه صلواتی گفته میشه یاد گرفتی . اونروز دیدم رفتی سر وقت کیف پولم ( یکی از کارهای مورد علاقه اته) پولامو میرزی بیرونو میذاری تو تا اینکه یهو یکیشو برداشتی و دور سرت چرخوندی و گفتی الله!! منم دیدم چون تراول 50 تومنیه زود به خدا گفتم : خدایا شرمنده اشتباه شد شتر دیدین ندیدین بجاش یه 5 هزار تومنی صدقه کردم ( فقط یه صفرشو کم کردم)قهقههنیشخندقهقهه

 

 

آخرین خبر ،آخرین خبر

دهمین دندان هم در 26 آبان ماه 92 به شکر خدا دراومد. مبارک باشه عزیززززززززززززززززززززززززززززززم

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مامان درسا
29 مهر 92 17:11
ای جانمممممم قربون شیرین زبونی و هوشت خاله .


قربون مهر و محببتون خاله جوووووووووووون
مهسا مامان نورا
29 مهر 92 17:58
عزیم دلم اب شد تورو خدا اینقدر ازاین شیرینکاریا نگوووووووووووووووووووووووو دلم میخواد بودم میچلووووووووووووووووندمشششششششششششششششش و میخوردمش نمیدونی من عاشق این کارای دخترام میدونی که دلبری وااااااااااای خدا دلبری جای من ببوسش اون اطفارای نازش دلم من و میبره دلم میخواد غش کنم واسش
منتظر عکس هستیما


قربون مهر و صفا ، لطف و وفاتون خاله جون
ولی خوب شد تبریزی نبودین چون مطمنا اثاری از من به جا نمیموند! روی ماه نورا جونو محکم ببوسین
دوستون داریم
مامان بنیتا
30 مهر 92 1:58
18 ماهگی مبارک عسل خانومی...ماشالا به این شیرین زبونی ها خواستنی بودی خوردنی تر شدی با این حرف زدنت گلمممم



ممنونم از مهر و محببتون خاله عزیز تر از جون
مهسا مامان نورا
1 آبان 92 15:45
عید ولایت مبارک


ممنونم
عاشقانه هایم برای تو
1 آبان 92 16:59
سلام
بعد از مدت ها آپم
منتظرم


چشم حتما
مامان ستیا نفس
1 آبان 92 21:07
ای جووووووونم خاله فدات بشه عزیزمماشالله دیگه داری شیرین زبون میشیماهگردت مبارک باشه عسلیمنتظر عکسهای نازت هستم


ممنونم از لطفتون خاله ی مهربووووووووووووووووون
زود میزاریم
مامان ستیا نفس
1 آبان 92 21:07
عید امامت و ولایت بر شمامبارک باد


عید شما هم مبارک
الهام مامان تیانا
4 آبان 92 8:31
یه سلام تپل به مامان و دختر ناز
خوبید خوشید؟
من که دل تنگ شده بود شما رو نمیدونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فدای دخترم بشم که انقده شیرین و نازه و با کارهاش دل ادم و میبره
منتظر عکسها هستم
واسه 2 تاییتون

یه سلام گرم به خاله الهام و تیانای نازنین
قربون مهر و محبتتون
ما نیز همچنان خاله جون. شما هم دیر آپ کردین. یه عالمه بوس تقدیم به روی ماه دختر شیرازی یکی یه دونه ی خودمون
زهرا مامان ارتا
4 آبان 92 9:50
عزیزم جه کلماتی یاد گرفتی اونجا که بابا اذیت میکرده وشما میگفتی نه نه جه قدر خوردنی بودی اون لحظه عزیزم فلوریا جان امیدوارم بابا و مامان به سلامتی از خونه ی خدا تشریف اورده باشن


آره زهرا جون از خنده رودهبر شده بودیم.
ممنونم عزیزم ایشاله 10 روز دیگه میان
خاله زری ( مامان آرمان)
4 آبان 92 18:21
سلام عزیزم وبلاگ شما رو تصادفی دیدم مطالبش خیلی قشنگ بود خدا دختر نازت رو حفظ کنه ...
ما هم یه جو جو داریم که از دیانا خانوم شما یه هفته کوچیکتره دوست داشتین به ما هم سر بزنین ...
با اجازه لینک شدین


سلام بانو
ممنونم از لطفتون. از اشناییتون خیلی خوشبختیم. حتما میام سر میزنم
مهسا
4 آبان 92 19:10
همیشه به گردش گل خاله


مرسی خاله مهسا جوووووووووووووون
مامان پانى
4 آبان 92 23:58
سلام گل خاله خيلي دوستت داريم💋💋💋💝🌺💚💛💜💙


ما هم شما رو دوست ذاریم به صورت خیلی خیلی زیاااااااااااااااد
زهرا مامان ارتا
7 آبان 92 22:22
برای دیانا و فلوریای عزیز

قربون مهرو محبت دوست عزیزم
فرشته مامان ضحــــــــــــا
9 آبان 92 10:13
سلام سلام صد تا سلام
چطوره حال شما؟؟؟؟؟
ديانا جونم 1.5 سالگيت مبارك
آفرين به اين همه پيشرفت،بزن دست قشنگرو
باطي باطيمردم از خنده به خاطر اين كلمه ت شيرين زبون خاله
هميشه به گردش


سلام سلام هزارو سیصدتا سلام
مرسی خاله ی مهربونم
ما دست قشنگ رو زدیم. وای که مادر وقتی بیاد و دیانا رودرو بهش بگی باطی چی میشه.
روی گل دختر ناز ما رو ببوس
مامان ستیا نفس
10 آبان 92 21:49
ووویی به به به به چه پشمکیخوش به حالت دیاناجوووونم
جای من وستیاخالی


جاتون واقعا خالی خاله جوووووووووووووووووووووون
منصوره مامان زهره
14 آبان 92 2:15
آفرین به دختر شیرین زبون خودمون که این همه کلمه بلده!
مامان بنیتا
19 آبان 92 2:31
قربونش برم عروسک کوچولوی خوشمزه رو با این تیپ زمستونی خوشگلش
مهسا مامان نورا
26 آبان 92 16:43
ای جانم فدای اون هوشت و چی گفتن اخر عم زنجیر بافت وای وا یچه لباسها یخوشملی داری واسه زمستونت عزیزم به شادی تن کنی همه رو سالم باشی راستی واست رمز گذاشته بود خصوصیت رو چک کن
فلوریا مامان دیانا
پاسخ
قربون محبتت خاله ی عزیزززززززززززززم قابل نورا جونو نداره آره عزیزم ممنونم روی ماه اله ی نور رو ببوس
پگاه مامان ارتین
27 آبان 92 13:04
عزیزم عکسات عالی بود.دخترنازم عزاداریهات قبول باشه.لباساتم خیلی قشنگه دست مامان درد نکنه.به ما هم سربزن
فلوریا مامان دیانا
پاسخ
چشماتون قشنگ می بینه خاله پگاه عزیزم مال شما هم قبول باشه اتفاقا شب با مامان یه سر زدیم منو مامان به دلیل خرابکاریهای من روی میز کامپیوتر ، فقط بصورت نامحسوس میایمو میریم
سارا مامانی شیدا
28 آبان 92 8:55
سلام دوستم هزار ماشااله به این گل دختر ناز و شیرین زبون خیلی دلم براش تنگ شده بود خوشحالم که شاد و سر حالیددیانا جونم سوغاتی هات مبارک خیلی قشنگن به سلامتی استفاده کنی عزیزم
فرشته مامان ضحــــــــــــا
28 آبان 92 12:31
سلام فلورياي عزيز و دياناي خاله چشم و دلتون روشن.به سلامتي برگشتن خدا رو شكر.انشاالله كه خودتون برين به اين سفر معنوي به به چه سوغاتي هايي مباركت باشه ديانا جونم چه شيرين زبون شدي خاله ضحا هم به فيل ميگفت :بيل صدقه هه بامزه بود كلي خنديديم
مامان ستیانفس
29 آبان 92 9:44
سلام سلام به به چشمتون روشن،ان شالله همیشه سایشون بالای سرتون باشه دیاناجونم خوش به حالت،چه سوغاتی های خوشملی گرفتی عسسسسیسسسسسم ماشالله چه شیرین زبونم شدی خاله جووووووووووووووونقوربون اون بیی بیی گفتنت
مامان ستیانفس
29 آبان 92 9:45
ماهگردت مبارک عسل منمروارید جدیدهم مبالکــــــــــــــــــ