ماه بیست و سوم
عکس و خاطرات ماه بیست و سوم
سلام به روی ماه نازدونه ی عزیزمون
این پست ویژه ی ویژه ست چرا که می خوام یه خاطره ی قشنگ رو برات بنویسم
بهمن سال 1386
وقتی مامان فلوریای شما در مقطع کارشناسی از دانشگاه فارغ التحصیل شد پدر جون و مادر جون به عنوان هدیه ی فارغ التحصیلی زیباترین و بهترین هدیه ی عمرشو بهش دادن. و اون هدیه ،فیش حج عمره بود. پدر و مادر عزیزم خیلی دوست داشتن یکبار هم خانوادگی بریم مکه . خداروشکر که آرزوشون براورده شد . از آنجایی که شعار خانواده ی من : یکی برای همه و همه برای یکی هست پس مامانی بقیه ی خاطرمونو بخون...
سال 1391 نوبت ما شد . ولی چون من ازدواج کرده بودم و بابا اصغر هم فیش نداشت و دولت محترم اون زمان ( اقای احمدی نژاد) خرید و فروش آزاد فیش های حج رو ممنوع کرده بود من تصمیم گرفتم به خاطر بابا اصغر با خانوادم نرم! خانواده ی عزیزمم گفتن یا با هم میریم یا هیچ کدوممون نمیریم. این شد که ما اون سال از قافله عقب موندیم. چون نوبت ما رسیده بود دیگه هر سالی رو که می خواستیم میتونستیم بریم. مادر جون ( مامان خودم) که مهر رفته بودن حج تمتع از خدا خواسته بود لحظه ی تحویل سال نو با خانواده اونجا باشیم. و این بود که دعای مادر جون براورده شد.
یه روز بابا اصغر از خواب که بیدار شد با چشمایی که اشک توش جمع شده بود گفت فلور خواب دیدم توی مکه بودیم به جان خودم امسال میریم!! همون روز اخبار اعلام کرد ثبت نام حج عمره آغاز میشه!! به لطف خدا در دولت جدید ( اقای روحانی) خرید و فروش فیش آزاد شد و ما تونستیم برای بابا اصغر یه فیش آزاد بخریم. البته نوبت فیش خریداری هنوز نرسیده بود !!! ولی شوهر به تبعیت همسر میتونه نوبتشو جلو بندازه . بماند که به خاطر مامورمیت بودن بابا اصغر تو اون روزها همه ی کارای بابا اصغر ،رو دوش پدر جون افتاده بود. و ما ایشاله در روز 23 اسفند در سن 23 ماهگی شما با کل خانواده ی من ( پدر جون و مادر جون ، خاله سونیا ، دانیال ، عمو داود و ما سه تا) عازم مکه خواهیم بود.چون اول میریم مدینه روز 28 ام اسفند ( یعنی درست ماهگرد 24 ماهگیت) توی مکه هستیم و ایشاله لحظه تحویل کنار کعبه. هنوزم که هنوزه باورم نمیشه. نمیدونم از خدا به خاطر این همه مهر و محبتش چطور تشکر کنم.
خدا جون ، ممنونم:
به خاطر پدرم که به استواری کوه میمونه
به خاطر مادرم که به زلالی چشمه ست
به خاطر همسرم که به لطافت بارونه
به خاطر دخترم که به طراوت شبنمه
به خاطر حس آرامش و خوشبختی که توی تمام سالهای زندگیم در وجودم موج میزنه
به خاطر حس قشنگ مادری
به خاطر .....
خدا جون ممنونم ، ممنونم ، ممنونم
*************************************************
اولین جلسه ی تشکیل کلاس های حج مون روز جمعه 25 بهمن بود. با افتخار می گم کوچکترین عضو کاروان **الحاجیه دیانا بانووووووووووووووووووووووو **هستش تقریبا ده ، دوازده تا بچه توی کاروان هستن که اغلب 4 ،5 ساله و چندتاشون فکر کنم مدرسه ای هستن. امید است تا با حاج دانیال عزیز کل کاروان رو ، رو سرتون نذارین لباس های احرامو خریدیم البته مال شما و دانیال رو از مدینه می خریم . دیگه داریم کم کم ساکمونو می بندیم. دل تو دلمون نیست. امیدوارم به سلامتی بریمو برگردیم و لحظه به لحظه از سفرمون،خاطره ی شیرین و به یادماندنی باشه.
از تمامی لحظه هات عکس می گیرم چون مطمئنم بزرگ که بشی دوست داری سفرنامه ی حج تو بخونی .
دوستان عزیزم چون عید نیستیم از همین الان پیشاپیش به تک تکتون عید نوروز رو تبریک می گم و امیدوارم سال نو براتون همراه با سبدی از خوشبختی ، سعادت و کامیابی باشه
مطمئنا دعاگوی شما عزیزان خواهیم بود
شما هم ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نکنید
**با بهترین شادباش های بهاری**
مامان فلوریا
********آخرین اخبار این ماه*******
92/12/7
دختر گلم قبل از رفتنمون گفتم آخرین اخبار این ماهتم بگم تا مشمول ذمه ی شما نباشم
دندون نیش بالایت ( سمت چپ) هم دراومد. الان شد 13 تا مروارید خوشگل
موهاتم کوتاه کردیم این اولین باری بود که رفتی آرایشگاه. البته اجبار باعث شد که موهاتو کوتاه کنم. چون توی نوزادی موهات ریخته بود خیلی نامرتب بلند شده بود این بود که به اصرار خانواده بردیم و موهاتو کوتاه کردیم. خیلی مرتب شد. البته دیگه کوتاه نمی کنم هاااااااااااااااااااااا چون من عاشق موی بلندو زلف کمندم بهت میاد مبارک باشه
چندتا هم کلمه به لغت نامه ات اضافه شده:
کباب
چاباب = کتاب
ای یا = بیا
اون
مدا= مداد
چشم
ابو= ابرو
آبی
چینه = کرم دست و صورت!!!
هادی؟ = هارداسان ( به معنی کجایی؟)
سس
سی دی
چیسپ = چیپس
چون خیلی وقته از خونه تکونی تموم شدیمو خریدهامونم دی ماه انجام دادیمو وسایل ساکمونو اماده کردیم این روزها بیشتر به تفریح و سرگرمی مشغولیم اونقدر حال میده!! همه خونه تکونی می کنند ما اونوقت شهربازی و پارکارو می گردیم و منو بابا هم هی میریم استخر راستی یه شعری هم یاد گرفتی:
مامان : کی از همه قشنگتره؟
دیانا : من من
مامان : با ادب و تمیزتره؟
دیانا : من من
یه کارای بانمکی هم یاد گرفتی : مثلا وقتی یه چیزی رو می خوای قایم کنی میذاری وسط پات می گی نیست اون روزم آب ریختی رو فرش بعد بدو بدو در رفتی هی من صدات می کردم که بیا برو توی اتاق (رفتن توی اتاق به مدت یک دقیقه تنبیه دیانا بانو هستش) چون میدونستی خرابکاری کردی رفته بودی قایم شده بودی! جیکتم در نمیومد، بابا دیده بودت می گفت ببین مامان چی می گه تو هم بهش گفته بودی : هیس!!!!! ( یعنی حرف نزن مامان می فهمه اینجام)
هنوزم با دیوار نویسیت برنامه ها داریم!!!!!!!!!!!!! نمیدونم کی به راه راست هدایت میشی واااااااااااااااااااای تازگی ها فقط اون بالا بالاها می پری!! از رو مبل بالای شومینه، بالای کابینت یا بالای اپن!!!
یه شب تازه خوابیده بودیم دیدیم چراغ آشپزخونه روشن شد!!!!!!!! گفتیم دزد اومده دیگه!!!!! کاشف به عمل اومد که شما خوابتون نگرفته شروع کردین به شبگردی در خانه و رفتین بالای اپن و چراغ آشپزخونه رو روشن کردین
اینم چندتا عکس خوشگل از حال و هوای شهرمون توی ایام نزدیک عید
تخم دایناسوررررررررررررررر برا سفره ی هفت سین
همایش اعمال حج عمره
موقع برگشت از همایش دانیال خاله برا خودش و شما ماهی خرید
دست گلش درد نکنه
دخترک عشق ماهی من