دیانادیانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 روز سن داره

*دیانا * الهه ی ماه

ماه ششم

1391/7/26 18:14
1,522 بازدید
اشتراک گذاری

عکس های ماه ششم

 

 شروع ماه ششم دیانا یعنی 28 شهریور 91 درست مصادف با ولادت حضرت معصومه و روز دختر بود. خدارو هزار بار شاکریم  که چنین دختر  گلی رو برامون هدیه داده. روزت مبارک عزیز دل مامان و بابا

 

 

 

 

وای عزیز دلم نمیدونی چقدر ناز شدی به من میگی( آآ) به بابا میگی (می) به شیر خوردن میگی (مع)

تازه یاد گرفتی دست بدی ، صورت همه رو ناز کنی. بعضی وقتها جیغ بنفش جهت جلب توجه میکشی. عاشق دوش حمام شدی واسه همین کار مامان رو راحت کردی . بعضی وقتها مامان بهت لعاب برنج میده البته در حد ابسیلونی. دیگه آخر این ماه شروع به خوردن می کنیم. عاشق عکس خودتی. تازشم وقتی جلوی آینه می گیرمت با خودت حسابی حرف میزنی.ماه بودی ماه تر شدی مثل یه دسته گل شدی. عاشقتم فراون

الانم توی بغلم نشستی و به وبلاگ نویسی مامان نگاه می کنی. بازم تا آخر این ماه عکس های خوشگل مشگل میندازیم و میذاریم توی وبلاگت.

**********************************************

دیدی گفتم عاشق قیافه ی خودتی. مدرک دارم ببین!!

 

  ماجرای اولین غذای دیانا

درست روز یک مهر بود که مامان اولین فرنی رو برات درست کرد. اولش مثل یه انسان بالغ نشستی روی صندلی. بعد مامان پیاله رو  جلوت گرفت تا خودت قاشق رو برداری. چون شما رفتار خیلی متشخصانه ای از خود نشون دادی مامان یه عالمه ذوق کرد!! ولی بعدش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  همه جا رو کثیف کاری کردی. قاشق رو سر و ته بردی توی دهنت در نتیجه فرنی ریخت روی شلوارت!! قربونت برم عزیز دلم، نوش جان

 

 

حکم دیانا صادر شد!!

دیانا  محکوم به حبس ابد در دل بابا اصغر  و مامان فلوریا شد!!

 عاشقتیم یکی یه دونه

 8 مهر رفتیم نمایشگاه کتاب تبریز ولی چون توی ترافیک موندیم دیر رسیدیم عرض نیم ساعت فقط دنبال  کتاب واسه دیانا جون گشتیم. 9 تا کتاب خوشگل مشگل از سری کتابهای آموزشی نی نی واسه اش خریدیم. اولین کتابی که برای دختر ماهم خوندم  اسمش بود:

نی نی دلش گرفته بود*اون از آتیش ترسیده بود

 البته خیلی شانسی دیانا اونو از بین 9 تا کتاباش انتخاب کرده بود. خیلی از کتاب خوندن خوشش میاد همش هم دست به شکلاش می زنه طوری که انگار می خواد از روی کاغذ بکششون بیرون!!  البته اگه یه کم غافل بشی کتاب رو میبره  توی دهنش. بعده کتاب خوندن هم لالا کرد

 اینم از اولین سوپ دیانا خانوم گل گلاب که روز 8 مهر 91 نوش جان کردن. محتویات سوپ: مرغ، هویج، سیب زمینی، نخود فرنگی، گوجه فرنگی، رشته سوپ به شکل گل

راستی عزیز دل مامان ،با بابا اصغر تصمیم گرفتیم اولین گوشتی رو که بخوای بخوری گوشتی باشه که واسه سلامتی و سعادت شما نازنین بانو قربونی بشه. واسه همین 13 مهر یه گوسفند براتون قربونی کردیم. انشاله قبول درگاه حق بشه و سلامتی زیباترین گل دنیا مستدام باشه.نازنین بانو ، بودنت بزرگترین نعمت واسمونه.بجای بع بعی مامان قربونت بشه.

 

 

مامانی کم کم داری خودت تنهایی می شینی. البته موقع نشستن حواس فقط پیشه پاهاته!!!

الحمدلله شما از همون اول که توی بیمارستان بودیم خوب می خوابیدی. طوری که شب سوم که اومده بودیم خونه اونقدر خوابیدی که از ترس زنگ زدیم به اتاق نوزادان بیمارستان شهریار. دوست خاله سونیا از دکترای همونجا بود.خاله سونیا به دوستش گفت نی نی مون زیاد می خوابه  ایشون هم  گفتن شیر مامانشو خوب میخوره؟ خاله سونیا گفت در حد المپیک. ایشون هم گفتن پس کلاهتون بندازین بالا و بعدش شما هم بگیرین بخوابین!!شب ها از ساعت 10.5 می خوابی تا 10 صبح. در طول این مدت  هم دو الی سه بار  واسه شیرخوردن دهنتتو شاپ شاپ می کنی که مامان چون خوابش سبکه زود پامیشه شیر میده. فدات بشم که شب ها خوب می خوابی و گریه هم نمی کنی.تازهگی ها تلاش می کنی به شکم بخوابی که چندین بار موفق شدی ولی مامان فلور ترسیده و دوباره به حالت اولیه برگردونده.تا حالا دوبار ساعت 2  خوابیدی یه بار عرق سوز شده بودی و ما نمیدونستیم یه بار هم وقتی مامان فلوریا امتحان داشت! ای ناقلا  می خواستی مامان شاگرد اول نشه!ولی مامان با معدل 19.34 بازم شاگرد اول شد.یادش بخیر توی امتحانات ترم دوم کارشناسی ارشد شما با مامان ( به عنوان جنین) توی جلسات حضور داشتی و  محکم به مامان ضربه میزدی! ولی مامان فلوریا بیدی نبود که با این بادها بلرزه . اون ترم هم مامان فلوریا ترکونده بود و معدلش 19.58شد.

 

  عزیز دلم، دیگه رسما از 13 مهر خودت تنهایی میشینی. قشنگ بازی می کنی و عاشق نگاه کردن به چشمای مامان فلوریایی. بغل هر کی که  بری اول به مامان فلوریا نگاه می کنی اگه ایشون با لبخند تایید کرد که هیچ ولی اگه نخندید شما احساس غریبی کرده و شروع به گریه کردن می کنی. الان هم توی این عکس ها مامان می خنده شما هم همراهی می کنی.قربون اون خنده های هاهات برم.

روز جهانی کودک مبارک عزیز دلم

روز عروسی وحید جون ( پسر دایی مامان فلوریا) با روز جهانی کودک (16 مهر) یکی بود. خیلی بهت خوش گذشت. مثل همیشه دختر فوق العاده ی من بودی. نه نق زدی نه گریه و نه هم خرابکاری. دانیال هم بادی گارد ت بود . به هیچ کس اجازه دست زدن به شما رو نمی داد. این دومین عروسیت بود. اولین بار درست 25 روزه بودی که عروسی الناز جون( دختر دوست مادر جون) رفته بودیم. توی اون عروسی شما از اول تا اخر مراسم خواب بودی ولی توی عروسی وحید جون شما با عروس خانوم ( رعنا جون) هم رقصیدی. خاله سونیا یه عکس دبش از شما انداخته. فعلا روی ماشین عروس بشین تا به موقع بفرستیم توی ماشین عروس.

گلم چون روز جهانی کودک سرمون مشغول عروسی بود یه روز بعدش واسه شما جشن گرفتیم. بابا اصغر برات یه کلاه خرید  که سه حالته بود. هم کلاه  هم ماسک و هم دومینه. خیلی قشنگ بود. من خودم تا حالا چنین چیزی ندیده بودم. بهت هم خیلی اومد. ولی چون هوای تبریز خیلی سرد شده انشاله از عید به بعد استفاده می کنیم. راستی چون شما شکلات مدادی دوس داشتی بابا از اونا هم واست خریده بود . یه ذره خوردی ولی مامان بی رحم اجازه نداد بقیه شو بخوری. شما هم حسابی باهاشون بازی کردی.

 

 توی این عکس شما مظلومانه به مامان نگاه می کنی که شاید اجازه بازی با دستگیره ها رو بده.مشغول تلفن تا مامان اجازه بده خودت دست به کار شدی.چشمک

قربون دختر گلم برم که همیشه به محض پاشودن از خواب می خندهماچماچماچ

دارم چرتکه میندازم ببینم چقدر این ماه پول پوشک دادم!!!!!!!!!!!

 

چرتکه انداختم دیدم پولم اضافی اومد خوشحال شدم شروع به اواز خوندن و جیغ بنفش کشیدن کردم همزمان موهای جسی رو( اسم هاپومه) هم می کشیدم!

بابا اصغر برام توی بانک حساب باز کرده از الان پول جهیزیه جمع می کنیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

هدي مامان مه نيا
29 شهریور 91 15:23
برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم

برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم

یک دل پر امید و مهر ، ترانه ساز غصه ها

هدیه من به دخترم ، همون غریب بی ریا
روز دختر مبارك
چه دخملي
دوست داشتين به وبلاگ دختر ما هم سر بزنيد

سلام بر مه نیای عزیز و سلام ویژه به مامان مه نیا جان. از لطفتون ممنونم.قبل از نوشتن پاسخ به نظرتون به وبلاگ مه نیا سر زدم خیلی خیلی نانازه.خدا حفظش کنه.با کمال افتخار هم شمارو لینک می کنم تا دوست های خوبی برای هم باشیم.
واگه تمايل داشتين پيغام بزارين تا لينكتون كنم





فاطمه
30 شهریور 91 11:00
سلام عزیز خالههم شش ماهگیت هم روز دوخملیت مبارکوووووووووووووااااااااااای فلور جون هر ماه که می گذره این وروجک ملوستر و خوردنی تر از ماه قبل می شه آلبوماشم دیدم همه عکساش با طراحی زیبای مامان فلور عالی شدهدلم واستون تنگ شدهدوسسسسسسسسسستون دارم

سلام به روی ماهت خاله جون، قربون اون چشمای قشنگت برم دل ماهم براتون تنگ شده نمیدونی چقدر مشتاق دیداریم مخصوصا دیدار مسافر کوچولو.مامان فلور دیگه از دست رفته خاله جون. به جای اینکه واسه دکترا بخونه نشسته یا با من بازی میکنه یا وبلاگ نویسی می کنه!زود زود به وبلاگم سر بزن خاله جون . قربونت برم فراوووون




هدي مامان مه نيا
30 شهریور 91 20:14
سلام مامان ديانا، خيلي با سليقه عكساي دخملي رو درست كردي با كمال ميل دوست دارم باهاتون دوست بشم .[hr
سلام عزیزم،از لطفت بی نهایت ممنونم. امیدوارم دوستای خوبی برا هم باشیم.
هدي مامان مه نيا
31 شهریور 91 18:40
سلام فلوريا جان، انشاالله كه حال خودتو دخملي گلت ديانا خوب باشه ، من دانشجوي سال آخر فوق ليسانس تو رشته مديريت MBAهستم ، در ضمن شاغل هم هستم البته معلم دبستان هستم.سرم حسابي شلوغه. شما چطور؟


هدي مامان مه نيا
1 مهر 91 17:45
اولین روز دبستان بازگرد // کودکی ها ، شاد و خندان بازگرد
باز گردای خاطرات کودکی//بر سواراسب های چوبکی
——————————————————-
خاطرات کودکی زیباترند//یادگاران کهن مانا ترند
درس های سال اول ساده بود //آب را بابا به سارا داده بود
——————————————————–
درس پند آموزروباه وخروس//روبه مکارودزدوچاپلوس
روزمهمانی کوکب خانم است//سفره پرازبوی نان گندم است
——————————————————–
کاکلی گنجشککی باهوش بود //فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوزوسرمای شدید//ریزعلی پیراهن ازتن می درید
——————————————————–
تا درون نیمکت جا می شدیم//ما پرازتصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم //یک تراش سرخ لاکی داشتیم
——————————————————–
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت//دوشمان ازحلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان ازآه بود//برگ دفترها به رنگ کاه بود
——————————————————–
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ//خش خش جاروی با با روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید // بازهم در کوچه فریادم کنید
——————————————————–
همکلاسی های درد ورنج و کار//بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه ی سیگار سرد //کودکان کوچک اما مرد مرد
——————————————————–
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود//جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم//لا اقل یک روز کودک می شدیم
——————————————————–
یاد آن آموزگار ساده پوش //یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یا دت به خیر//یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشق ها راخط بزن



افرین به خانوم معلم پر احساس. یادباد ان روزگاران یاد باد. دیروز با همسرم به این فکر می کردیم که روز اول مدرسه دیانا رو کی به مدرسه ببره!!از الان تصمیم گرفتیم دوتایی ببریم!غرق در تخیلات بودیم . دیانارو با مغنه سفید تصور کردن محشر بود!
من از اول دبستان تا حالا که ارشد می خونم همیشه نماینده کلاس بودم.عاشق جلد گرفتن کتابهام. خوشبحالت هدی جون که با معلم بودنت دوباره اون احساس هارو تجربه می کنی.

پريسا
2 مهر 91 14:19
سلام
به به چه عكسهاي خوشگلي
چه ني ني نازي
خيلي دوستاشتنيه
واقعا زحمت كشيده ايد همچين وبلاگي درست كرديد
دست مامانت دردنكنه



سلام پریسا جون، ممنونم از لطفتون. با چشمای خوشگلتون می بینید. خوشحالم که از وبلگ خوشتون اومده. بازم بهمون سر بزنید.
مامان علی کوچولو
2 مهر 91 19:17
سلام دیانا جان عکسهای خوشکلت رو دیدم[hr

سلام ، خیلی ممنونم
پگاه مامان آرتين
22 مهر 91 10:17
چشم شماهرجادستوربدي ماميريم تاكاراي پزنسسو دنبال كنيم.غذا خوردنت مبارك.گوشت نذريم نوش جان.هميشه هم به عروسي.دلبري دلبر


ممنون خاله جون. از روی دوس جون منم ببوس .
خاله فاطمه
22 مهر 91 12:29
سلام به مامان فلور و پرنسس خانومی گل گلابخاله قربونت بره که مثل مامان فلورت عاشق درس خوندنی ماشااله دختر ماهی هستی و مامان و اذیت نمی کنی حالا از طرف من از اون جیغ بنفش ها جهت جلب توجه واسه مامان بکش پرنسس خانومی برا خاله فاطمه دعا کناین بوس ها رو تقدیم می کنم به تو ومامان مهربونت


سلام خاله فاطمه، قربونت برم فراووووووووووووووون.
خدا فرج خیر بده خاله جون و بزودی دوس جون من زمینی بشه تا بیام لپشو بچینم. من و مامان هم شما رو میبوسیم. بووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسس
طاهر
22 مهر 91 14:41
دیانا باید خیلی خوشبخت باشه که مامان و بابای به این مهربونی داره


سلام به خان دایی عزیز، خوش اومدی به وبلاگ من. مامانم خیلی از شما تعریف می کنه. واقعا جای برادر نداشته مامان فلور، واسه اش عزیزین. البته خان دایی جون مامان و بابای منم باید خیلی خوشبخت باشند که دختر ماهی مثل من دارن. بازم بیاید به دیدنم. منتظرتونم.
طاهر
24 مهر 91 16:05
مامانت همیشه بهم لطف داشته , حتما ... خاطر دیانا جون پیش هممون عزیزه


خاطر شما هم پیش ما عزیزه.
فرشته مامان ضحا
25 مهر 91 8:04
سلام خاله.خوبي ديانا جون؟ ماشاءا... روز به روز خانوم تر و نازنازي تر ميشي.دست مامان گلت هم درد نكنه كه بهت خوب ميرسه دلم واستون تنگ شده بود گفتم يه سري بهتون بزنم.


به به. باد امد و بوی خاله فرشته وضحا جون اورد. تشریف بیارید خونمون تا ما در خدمت باشیم. مامان فلور خیلی از شما تعریف می کنه. دوستون داریم فراوون . از روی دوس جونه من خیلی خیلی ببوسید.
بابابزرگ ارسطو
28 مهر 91 10:19
سلام
ماشاالله به ديانا جون
آفرين به مامان وبابااصغر دياناجون كه از همين الان براي اين دختر خوشكل پس انداز ميكنند


خیلی ممنون بابابزرگ ارسطو جون
بابابزرگ ارسطو
28 مهر 91 10:27
سلام مجدد
ببخشيد قبلا سوال كرده بودم گويا مفهوم نبود
تكرار ميكنم
با چه برنامه اي عكسهاي ديانا جون را در قاب ميگذاريد؟


سلامف شرمنده که منظورتونو متوجه نشده بودم . توی سایت ارسطو جون اسمشو نوشتم.
معصومه
10 تیر 92 15:48
سلام واي خيلي خوشمله دخترت خداحفظش كنه به وبم سربزن نظريادت نره


چشماتون قشنگ می بینه خانومی
روژین
25 خرداد 93 20:00
خیلی کپل و نازن