ماه نهم
عکس های ماه نهم
آنگاه که تولد دختر بی گناه مایه ننگ عرب ها بود!! آنگاه که زندگی برای دخترکان ساعتی به طول نمی انجامید ... نیاکان پاکمان بلندترین شب سال را شب تولد مینو ( الهه زن) و میترا (الهه خورشید) را به نام یلدا نام نهادند،گرامی داشتند وشادی کردند. یلدا، یادگار نام وطن و عروس زمستان امد و دیانا ( الهه ماه) به پیشواز اولین یلدا ی خود رفت.دیانای عزیزم...........مهربانم...........اغاز 9 ماهگیت و اولین یلدایت مبارک
دختر گلم، عزیز دلم، نه ماهگیت مباااااااااااااااااااارک
مامانی وجودت همه ی زندگی من شده ، خدا رو هزار مرتبه شکر که چنین دختر گلی به ما داده. مامانی با شروع این ماه یاد گرفتی بای بای کنی، از وسایل بگیری و به طور کامل پاشی و به نشانه پیروزی یه دسستت رو بالا می بریی، موقعی که کسی بهت زیاد ابراز علاقه می کنه ( مخصوصا ماچ فراوان) بهش می گی ااااااااااااااااااااااااااااااه. 30 اذر هم که اولین یلدات بود. هر سال پدر جون مادر جون برای دختر گلشون که مامان فلوریای شما باشه شب 29 ام چله ای ( به قول اذری ها چله لخ) میارن. امسال هم چون شما به جمع خانواده اضافه شدی این رسم مفصل تر برگزار شد. هدیه ی چله ای شما هم که پدر جون و مادر جون خریده بودن کلبه کودک بود. بابا اصغر هم برات یه توپ هندونه با فلش کارت بن بن بن خریده بود. مامان فلوریا جهت غافلگیری دوستان یه ایده داشت و اونم این بود که پکیج یلدایی به مناسبت اولین یلدای دیاناجوووووووون درست کنه. صبح روز 30 ام پاشد و عملیات رو شروع کرد. داخل پکیج یلدا یه قاچ هندونه، ژله ی انار ، لبو ، پشمک، آجیل، شکلات ، گیفت برای بچه ها گذاشت. دست بابا اصغر هم درد نکنه که خیلی همکاری کرد. عصر همون روز خودمون سفره پهن کردیم و عکس انداختیم بعد پکیج هامونو بردیم به فک وفامیل دادیم وآخر سرم چون خونه پدر جون اینا شام دعوت بودیم رفتیم به جمع ملحق شدیم. راستی خاله سونیا و عمه لیلای عزیز هم برا شما کادو خریده بودن که دستشون واقعا درد نکنه.
کیک هم دسپخت مامان فلوریاست
پکیج اولین یلدای دیاناجوووووون
کارت روی پکیج یلدا
هدیه های دیانا:
کلبه کودک: پدر جون ومادر جون
ست کفش و جوراب: عمه لیلا
بن بن بن: بابا اصغر
مداد شمعی: خاله سونیا
دیانا در هفته اول ماه نهم:
ناز گلم سلام، الان که اومدم توی وبلاگت مطلب بنویسم شما توی خواب ناااااااااااااااز تشریف دارین. اول به عکسهات نگاه کردم .باورم نمیشه که اینقدر بزرگ شدی!! عرض این هفته ای که گذشت برای اولین بار شما رو به مدت 4 ساعت پیش مادر جون و پدر جون گذاشتم و رفتم دانشگاه تا کارهای پایاننامه رو انجام بدم. خدا رو هزار مرتبه شکر که شما اصلا بی تابی نکردین و حسابی بازی کرده بودین و فقط من بودم که شدیدا نگرانت بودم که دوام نیاری! موقع برگشتن به خونه وقتی منو دیدی بدو بدو اومدی پیشم و بلند گفتی اااااااااااااااااااااه!! فکر کنم دعوام کردی که چرا با خودم نبردمت. به هر حال عذر می خوام ازت مامانی. و اما................ دیانا نگو بلا بگو: روز به روز به شیطنت هات افزوده میشه. علاقه فراوانی به راه رفتن داری دیگه از همه چی ( از دستگیره ها تا شلوار مامان!!!!!!!!) می گیری و وایمیستی. موقع آهنگ شنیدن هم خودتو تکون میدی و مثلا نانای می کنی. عاشق شیطنت های دانیال ( پسر خاله جووووون) هستی. وقتی اونو می بینی که شلوغی می کنه به وجد میای. مسئول روشن خاموش کردن چراغ حمام شدی و از این کار خیلی لذت می بری. در یخچال که باز میشه شما با هه هه هه کنان خودتو میرسونی و میری توی یخچال می شینی . تازه گی ها وقتی می خوای حرفتو به کرسی بشونی سرتو میبری عقب و گریه می کنی و من هم به خاطر اینکه لوس بار نیای بی محلی می کنم تا بد عادت نشی. از ماه چهارم ما منتظر دندون دراوردن شما هستیم!!!!!!!!!!!! دیدیم در نیاوردی گفتیم نکنه زیر لفظی می خوای!!! واسه همین با بابا اصغر برات یه تاب خوشگل خریدیم . مبارکت باشه ناز گلم
داری می خونی: تاااااااااااااااااااااااااب تااااااااااااااااااااااااااااب عباسی
داشتیم لباس می پوشیدیم که یاد تابستون اوفتادیم گفتیم یه ذره توی خونه اینطوری بگردیم
فکر می کنید به چی نگاه می کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! به تلفن روی میز کامپیوتر که عاشق کشیدن سیمشم!
این اولین روسری هستش که بابا اصغر واسه مامان فلوریا موقعی که واسه خرید عروسی رفته بودن خریده بود.
ماجرای این 3 تا عکس:
عکس اول رو تقدیم می کنم به دوست خیلی خیلی عزیزم فاطمه جون،که ابراز خوشحالی کرده بود واسه بلند شدن موی دیانا
عکس دوم رو تقدیم می کنم به دوس جون دیانا ، آران جووووووون گل پسر مرجان جوووووووووووووون . از اونجایی که تحقیقات نشون داده بود به بچه های زیر 1 سال نباید مرکبات داده بشه منو بابا اصغر تصمیم گرفتیم به دیانا مرکبات ندیم تا این که توی وبلاگ آران جون دیدم آران با ولع خاصی نارنگی می خوره!! اونجا بود که گفتم بی خیال تحقیقات دانشمندا ، نارنگی خوردن آران جون رو بچسب بابا ! و این عکس مطلق به خوردن اولین نارنگی توسط دیانا جون هستش که خیلی هم خوشش اومده. آران جون دوست داریم
و اما ماجرای عکس سوم: مامان فلوریا وقتی بچه بود یه کارتونی دیده بود که اسم پسر بچه دنی بود و شب کریسمس از بابانوئل خواسته بود که توی پوتینش یه کادو بذاره. که بابانوئل هم براش یه سنجاب گذاشته بود.بعد از این کارتون مامان فلوریا گیر داده بود که توی کریسمس باید بابانوئل توی پوتین من هم کادو بذاره. بالاخره بعد مدت ها کریسمس رسید و مامان فلوریا پوتینشو گذاشت توی حیاط و از بابانوئل خواست که صبح توی پوتینش کادو بذاره! صبح وقتی مامان فلوریا بدو بدو سراغ پوتینش رفت دید ای وووووووووووووووول به بابانوئل یه کادو توی پوتینشه!!! یه گوی خیلی قشنگ که توش یه بابانوئل بود و وقتی تکونش میدادی برف می بارید. این بهترین هدیه ی بود که از بابانوئل گرفته بودم و بعد ها فهمیدم که اون بابانوئل کسی نبود جزء بابا جون خودم که به خاطر اینکه دل دخترش نشکنه این کار رو کرده بود. بابا جون خیلی خیلی دوست دارم : دخترت فلوریا
اینم از کادوی بابانوئل مهربون برای دیانا جون که توی کفشش گذاشته:
کتاب کودک صدادار
دیانا به روایت تصویر: