ماه نوزدهم
عکس ها و خاطرات ماه نوزدهم
سلام به روی ماه عروسک قشنگم
یک و نیم سالگیت مبارک باشه عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززم
تو مرجانی ، تو در جانی ، تو مروارید غلطانی ، اگر قلبم صدف باشد ، میان آن تو پنهانی
قرون قد وبالات برم که حسابی دلبر شدی . کلی کارهای جدید یاد گرفتی. شیرین زبونی هاتو که دیگه نگوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
پس بریم سر وقت کارهای جدید ملوسک مامانی و بابایی:
مامان : منو دوست داری ؟
دیانا : تکون دادن سر به معنی بله
مامان : چقدر؟
دیانا : باز کردن دستها به نشانه ی اینقدررررررررررررر
مامان : پدر کو ؟ ( یا هر چیزی که در ان لحظه وجود نداشته باشه)
دیانا : نیس ( نیست)
مامان : دیانا یه شعر بخون
دیانا : ات ات دودولی ( اتل متل توتوله)
مامان : کلاغ؟
دیانا: پر (همراه با گذاشتن انگشت روی زمین و بلند کردن آن )
مامان : وقتی می گم اجازه گرفتی دیانا؟
دیانا: اجا ( به همراه بالا بردن انگشت اشاره)
مامان : دیانا یواش( مثلا بابا خوابه)
دیانا: هس ( به همراه گذاشتن انگشت اشاره روی دهان)
13 از کارتهای بن بن بن رو کاملا بلدی ( هم اسم و هم شکل) :
آب
دول = گل
مو
بابا
مامان
جیک جیک = جوجه
هاپو
چ ....... = کفش
دس = دست
پا
تو = توپ
پیتکو پیتکو = اسب
آبا = تاب
یه تفریحمون هم اینه که من شکل چیزی رو روی وایت بردت می کشم شما زود اسمشو می گی. چیزای رو که نقاشی می کنم : هاپو ، پیشی، نی نی ، جوجه، ماهی
تعدا کلمه هایی که به لغت نامه ات اضافه شدن خیلی زیاده:
دول = گل
میسی = مرسی
بای بای
جیک جیک
مامی = ماهی
اللا = الله
چَََََََََََََََََََ = کفش
دوش= گوش
ایشا= ایشالله
با= بالا
با= پارک
عم = عمو
عمه
آبا= تاب
اجاااااااااا = اجازه
اثرات تلویزیون رو که نگو. اونروز دیدم توی برنامه ی عمو پورنگ هر وقت پهلون پنبه میپره بالا و می گه بومالابومبا شما هم میپری بالا و می گی آآا
یه شب دور همی نشسته بودیم سریال اولین انتخاب رو میدیم که بابا اصغر سر به سرت گذاشته بود ! هی کش کمر شلوارتو از پشت می کشیدو ول می کرد شما هم عصبانی میشدیو چپ چپ به بابا نگاه می کردی.( این چپ چپ نگاه کردنو ابروی سمت چپ بالا بردنتو از من به ارث بردی) اونجا بود که بهت یاد دادم اگه کسی تو رو اذیت کرد بگو : نه نه و اینطوری کن بعد ازون هر وقت بابا اصغر اونکار رو کرد شما برمی گشتی و می گفتی نه نه
کلا پیام بازرگانی خیلی دوست داری مخصوصا تبلیغ بالابالا : کلمه ی بالا و سیب رو از اونجا یاد گرفتی. وقتی تبلیغ شروع میشه هرجا باشی زود خودتو میرسونی و مثل بچه ها تکرار می کنی
و دست آخر اینکه سما (سلام ) گفتنت فقط به س َ تقلیل پیدا کرده!! البته یاد گرفتی وقتی به کسی دست میدی حتما سلام بدی صبح که از خوا پامیشی می گی : س َ شب که می خوای بخوابی می گی : بای بای
در طول این یک سال و نیم فقط یکبار تاکید می کنم فقط یک بار خودت خوابیدی!!!!!!!!!!!!!! شما با معی خوردن می خوابیو ولاغیر!! یه شب آورده بودیم وسط ما بخوابی هی برگشتی به بابا اصغر گفتی بای بای هی بابا اصغر گفت بای بای و ... منم شدید خسته بودم . یهو دیدیم سکوت کردی پاشدم نگاه کردم دیدم خوابیدی نمیدونی چه حالی شدم که بدون شیر خوردن خوابیدی
*********************************************
گردش یک روز پاییزی:
92/8/4
سلام به روی ماه گل دختر ناز خودمون که هر چقدر از خوبیش بگم بازم کم گفتم.
خوشگلی ، ماهی ، ملوسی جیگرتو خام خام بخورم
پنج تا لغت تازه هم به لغت نامه ات اضافه شد:
اسب
عسک = عکس
سا= ساعت
باطی = فاطی ( اسم مادر جون)
آینه
توضیح در مورد اسم مادر جون: از وقتی مادر جون اینا رفتن مکه هر وقت عکسشو بهت نشون میدادم هی می گفتی باطی!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون قبلا بهشون مادر می گفتی نمیفهمیدم چی می گی!!! تا اینکه اونروز رفتیم واکسن بزنیم از اونجا هم رفتیم خونه ی مادر جون اینا سربزنیم تا ببینیم دزدی چیزی اومده یا نه الحمدلله همه چی آروم بوداز وقتی در خونه رو باز کردم هی شما صدا کردی باطی .... باطی!!! همون جا بود که کاشف به عمل اومد که شما به جای کلمه ی مادر بهشون می گی باطی! هی من صدا کردم فاطی دیدم تو هم صدا می کنی باطی!! فکر کنم از نوع صدا کردن پدرجون یاد گرفتی که به مادر جون می گی فاطی اینم از نوه های امروزی که به جای مادر بزرگ ، مادر جون ، خانوم جون ..... اسم کوچیکشونو صدا می کنند حالا همون لحظه ی کشف کلمه زنگ زدیم به مادر جون اینا ایشون هم از خوشحالی دلش غش رفت ایشاله 10 روز دیگه برمی گردن. خیلی خیلی دلمون براشون تنگ شده در مورد واکسنت هم بگم که به صورت کاملا شیرزن رفتیم واکسن زدی. از ساعت 11 شب تا صبح تب کردی و من تا صبح بالا سرت بودم و پاشویت کردم . این اولین شبی بود که تا صبح به خاطر شما بیدار مونده بودم توی واکسنای قبلی تب آنچنانی نکرده بود ! در حد نیم درجه بود ولی اینبار تبت 39 درجه بود! پاتم خیلی اذیتت می کرد! لنگ میزدی! قربونت برم مامانی . دیگه تموم شد ایشاله توی 6 سالگی بازم در خدمتت هستیم اینم بگم تا صبح هذیون می گفتی از هذیانهای جالب : توی خواب اجازه گرفتنو ، نماز خوندنت بود
بریم چندتا عکس ببینیم:
اولین اسب سواری در شهربازی ائل گلی
صبح جمعه بود خلوت خلوت
اولین پشمک چوبی که توی ائل گلی خوردی
اندر احوالات این روزها :
92/8/25
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به روی ماه گل دختر ماهمون.
این روزها همچین سرمون شلوغ بود که نفهمیدم محرم کی اومد ، تاسوعا وعاشورا کی تموم شد!!!!!!!!!!!!!!! امسال خانواده ی ما زیاد حال و هوای عاشورایی نداشتن!!! آخه حاجی هامون ( پدر جون و مادر جون) از مکه تشریف آوردن. دیگه بساط مهمونی ها ، سوغاتی ها، شور و نشاط بچه ها دیگه حالی به ادم مونده ، نه والله ، احوالی به ادم مونده ، نه بالله! قربونشون برم 16 آبان برگشتن . مادر جون سیاه سوخته شده بود و پدر جون کمی تا نسبتا لاغر. دارو ندار پدر جون همش دوتا دختر نازه که عاشقانه دوسشون داره و ما هم شدیدا بابایی هستیم. مادر جون می گفت فقط اونجا مثل بچه ها هی به خاطره شما گریه می کرد. دو خواهر با دو بچه چه ها کرده بودیم. همون شب مهمانی شام تدارک دیده بودیم. شکر خدا همه چیز عالی برگزار شد فقط مونده مهمانی اصلی که جمعه یک اذر توی هتل پارسه که از الان برای اونروز رژیم گرفتیم که پلوی حاجی خوردن داره. یه چیزی هم بگم در مورد عکس العملت به هنگام دیدن پدر جون و مادر جون بعد ار 31 روز دوری. باورم نمی شد!! دانیال چسبیده بود به مادر شما هم به پدر. چون موهای پدر جونو تراشیده بودن کلاه گذاشته بود( همون عرق گیر های سفید) اولش با تعجب نگاهش کردی و با خودت کلنجار میرفتی که ایا پدره؟؟؟؟؟ من به بابا گفتم کلاتو دربیار بشناسه همچین که کلاشو دراورد شناختی و خودتو پرت کردی بغلش بوسش کردی. از مسیر فرودگاه تا خونه از بغل پدر به بغل هیچ کس نرفتی و هی دستاتو میذاشتی روی گونه هاش بوسش می کردی و بعد بغلش می کردی.اینکه می گن دختر خیلی با محبت میشه همینه دیگه.
و اما در مورد محرم امسال . هیئت سر کوی ما هر سال نمایشگاه عاشورا برگزار می کنه و سه ساله که دو تا شتر میاره همونجا . عصرها موقع برگشتن از خونه ی پدر جون اینا میرفتیم پیش شترها . اولین بار که دیدی ترسیدی ولی بعد علاقه ی وافر پیدا کردی طوری که همش می گفتی : شتر
لیست کلمه های اضافه شده به لغت نامه ات رو هم بگم تا بریم سرقت عکسامون که با توضیح همراهن:
سونی = سونیا (خواهر من)
چای
اره
بع بعی
بیی= بله
شتر
بیل= فیل
سرده = هر چیزی که سرد باشه
منَی = بازم( دوباره)
شم= شمع
عسک= عکس
دوو = به زبان ترکی ( به زبان فارسی پاشو)
کید = کلید
******************************
شعر عمو زنجیر باف رو هم یاد گرفتی:
مامان : عمو زنجیر باف
دیانا: بیی
مامان: زنجیر منو بافتی
دیانا: بیی
مامان: پشت کوه انداختی
دیانا: بیی
مامان : بابا اومده
دیانا: بابایی
مامان:چی چی آورده
دیانا: چییییییییییی؟؟
مامان: نخود و کشمش، بخورو بیا با صدای چی
دیانا: هاپ هاپ
این عکس سوغاتی های مختص شماست که گذاشتم برای یادگاری توی وبلاگت بمونه. دستشون حسابی درد نکنه مثل همیشه واقعا شرمندهمون کردن. ، نه یکی نه دوتا بلکه هوارهوارتا
اینم یه عکس از تاسوا
اینم اون شترهایی رو که می گفتم
رفته بودیم کارت دعوتامون رو پخش کنیم که گفتیم یه سر به باغمون بزنیم حالی به هولی کنیم
الحق که به خاله سونیا کشیدی!! اونم از بچگی عاشق دارو درخت و گل و گیاه و حشره مشره بود اخر سرم گیاهپزشک شد.یه اعمال ناشایستی روی حشرها انجام میداد که حال ادم بهم می خورد. توی اتاقش یه میز ه شکنجه داشت که این حشره های بدبختو می گرفت ( حالا خودش بس نبود کل فامیل هم براش حشره می گرفتن!!) بعد با سوزن موزن می چسبوند به کائوچو بعد می برد دانشگاه و استاد اشم بهش 20 میدادن!! چون علاقه داشت توی درسو کارش خیلی خیلی موفق شده. شما هم خواهر زادی همون خاله ای دیگه.توی این عکسا داری درختارو وارسی می کنی
شبکه ی نمایش چندین روز هری پاتر رو نشون داد این بابا اصغر هم نشست دید شما هم که ایشونو همراهی می کردی اخرشم شد اینی که می بینی:
اگه چیزی دستت نباشه دستاتو بهم قفل می کنی و انگشت اشارتو رو به سمت ما و می گی : دغن
(ورد جادویی من در آوردی خودت!!)
ولی اگه چوبی یا قاشقی یا مثل عکس زیر بیلچه ای دستت باشه با اون مارو جادو می کنی و می گی : دغن!!!
یه چیزی هم بگمو این پستو تموم کنم . قربون مهر و محبتت برم که مثل طوطی همه چیز رو یاد می گیری . از وقتی خدا شما رو به ما هدیه داده( منظورم از زمان بارداریه) بابا اصغر هر شنبه برات به صورت جدا صدقه کنار میذاره . شما هم که دیدی پول دور سرت می چرخه و یه صلواتی گفته میشه یاد گرفتی . اونروز دیدم رفتی سر وقت کیف پولم ( یکی از کارهای مورد علاقه اته) پولامو میرزی بیرونو میذاری تو تا اینکه یهو یکیشو برداشتی و دور سرت چرخوندی و گفتی الله!! منم دیدم چون تراول 50 تومنیه زود به خدا گفتم : خدایا شرمنده اشتباه شد شتر دیدین ندیدین بجاش یه 5 هزار تومنی صدقه کردم ( فقط یه صفرشو کم کردم)
آخرین خبر ،آخرین خبر
دهمین دندان هم در 26 آبان ماه 92 به شکر خدا دراومد. مبارک باشه عزیززززززززززززززززززززززززززززززم