ماه بیست و یکم
عکس ها و خاطرات ماه بیست و یکم
بی عطر سنبل اولماز
بی نغمه بلبل اولماز
دنیا بوتون گل آچسا
سنین کیمی گل اولماز
دختر نازم سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام . مامانی الان که می خوام این پست جدید رو بذارم شما توی خوابیو داری توی خواب ستاره می چینی قربون شکل ماهت برم من.وارد ماه 21 ام شدی عزیزکم، پس :
بیست ماهگیت مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک
دیشب شب یلدا بود
حضور سبزت زندگی منو بابایی رو هر لحظه بهاری می کنه غنچه ی نازم
دوست دارم اینو بدونی که چقدر دوست داشتیم ، داریم و صد البته خواهیم داشت. معنی عشقمون تویی پس همیشه بخند و شاد باش تا منو بابایی شاد باشیم
خوب احساس رو بذاریم کنار بریم سراغ شیرینکارهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااات
از صبح که پامیشی 4 کلمه و 1 جمله رو بیشتر از بیست بار تکرار می کنی !!!!!!!!!!!!!!!
سوپ ، قاقا ، ماست ، لالا
جمله : آب بیده
اونقدر که به از شیر گرفتن علاقه مندم هیچ عجله ی به بای بای پوشکت ندارم. هر چند خودت قدم اول برای بای بای پوشکت برداشتی و به محض خرابکاری میای به من می گی : مامان جیش ایشاله آخرای تابستون سال بعد پروژه ی از پوشک گرفتنت خواهد شد .
اماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا روز به روز علاقه و وابستگیت به می بیشترو بیشتر میشه طوری که دیگه بعضی وقتا واقعا کلافه ام می کنی. با بابایی تصمیم گرفتیم از شیر گرفتنت اروم آروم باشه تا به شما ضربه ی روحی وارد نشه فعلا دو وعده حذف شده هر ماه یک وعده حذف بشه ایشاله بعد از تولد 2 سالگی کل پروژه تموم میشه درسته توی تبریز رسم نیست شیر بها بگیرن ولی مطمئن باش دختر بابام نیستم اگه از دامادم شیر بها نگیرم دوبل هم حساب می کنم چون بیش از اندازه می خوری لغات تازه وارد شده به لغت نامه ات اینا هستن:
چیپ = کیف
شام
شب
شامو = شامپو
کیه
منم
شَ = شلوار
چَ = چتر
در
سوداره = ستاره
داغه
وااااااااااای = وقتی ذوق زده میشی
یواش یواش بعضی از کلمات رو دیگه دست تلفظ می کنی. مثل قبلا می گفتی دو الان می گی توپ یا مثلا نانا ولی الان می گی نازی
یه بیت شعر دیگه هم یاد گرفتی:
مامان فلوریا: تاب تاب
دیانا: عاباسی
وقتی در میزنن زود میری پشت در می گی کیه؟؟؟ بعضی وقتها هم خودت میری در رو میزنی و به خودت می گی : کیه؟؟ بعدم جواب میدی : منم
پدر جون عادت داره وقتی به خونه ی ما برسه دوتا بوق بزنه شما هم پی به عادتش بردی حالا هر کی توی محله بوق بزنه شما از خود بی خود میشی و هی می گی : پدره پدره
واااااااااااااااااااااااااااااای ناز کردناتو نگو. عاشق مامانی گفتنتم
وقتی می خوای خودتو لوس کنی چشماتو ریز می کنی ، دستاتو باز می کنی و با مامانی یا بابایی گفتن می پری بغلمون و بوس عاشقانه از روی لبو حالی به حولی
غذاهای مورد علاقه ات : خورشت هویج ، آبگوشت ماهیچه، ماکارونی ، سوپ
دندون یازدهم هم دراومد و الان کلا 6 تا بالا دندون داری و 5 تا پایین
عاشق روشن خاموش کردن چراغ و در بستن هستی
کارتون بسیار مورد علاقه ات پینگو هست که بابایی150 قسمت برات دانلود کرده و هروز کار ما شده پینگو تماشا کردن. خوبیش اینه که کارتونه مخصوص رده ی سنی شماست و آموزنده هم هست. چون پینگو هی توی کارتون صدا می کنه میگ میگ شما هم اسم کارتونو گذاشتی مین
عشقت به آب بازی خیلی زیاده ! رفتن به حموم دست ما و بیرون اومدن از حموم دست کراموالکاتبین!!!!!!!!!!!!
وقتی شلوغی می کنی و ما دعوات می کنیم زود خودتو پخش زمین می کنیو الکی می خوابیو صدای خروپف درمیاری ( مثلا یعنی من نبودم) خودشم به خروپف می گی : خپ، پیش!!!!!!!!!!!!!!بعد اگه دیدی نقشه ات نگرفت چماتو ریز می کنیو بدو بدو میای بغلمون می کنی تا ما کوتاه بیایم دختری دیگه هزار ترفند بلدی برای دل بردن
هیچ علاقه ای به خوردن بیسکویتو ویفرو کیکو کلوچه نداری!!!!!!!!!!! البته ذائقه ات مثل خودم ترشو ملسه
و اما شب یلدا
علا رغم برنامه های زیادی که در ذهن می پروراندیم با ماموریت بی موقع یک روزه ی بابا اصغر در 30 آذر به تهران نقش براب شدبیچاره ساعت 5 صبح از خونه دراومد چون 6 پرواز داشت و ساعت 6 عصر هم رسید خونه . خیلی روز پر کاری داشتن.یکی دو ساعت استراحت کرد از آنجایی که شام خونه ی پدر جون دعوت بودیم دیگه دیر رفتیم و بصورت کاملا ام پی تری خوردیمو فال حافظ باز کردیم و زود برگشتیم تا بابایی بخوابه. راستی پدر جون اینا چللیقمونو آوردن که مثل همیشه خیلی خیلی شرمندمون کردن. برای شما یه بلوز بافته با یه پیرهن بافته طرح بابانوئل که یه سایز بزرگ بود و برای سال بعد نگهش داشتم با یه دستکش و گردنبند خوشگل دخترونه بود. منم برات صندلی خریدم تا راحت به تلوزیون نگاه کنی و بابا اصغر هم خانه ی عروسکی
اینم از عکسامون،پیرهن قرمزه همونیه که مادر جون اینا هدیه اوردن.
حمام روز یلدا برای آماده شدن برای شب یلدا
اینم چللیق ما که زحمتشو کشیدن . مال من که مثل همیشه ویژه بود،اونم جلوی هندونه قرار گرفته
سه تا عکس هم از خرید روز 28 آذر برات گذاشتم که رفته بودیم از الان برای خرید عید کلی جی جی های قشنگ برای عیدت خریدیم.خبرهای مهمی در راه است ولی به وقتش بازگو میشود از یکی دو هفته ی دیگه هم خانه تکونیمون شروع میشه آهسته ولی پیوسته چه کدبانوی آذری هستم من
و در نهایت:
عاشقتیم عزیز دل
اولین بازدید دیانا از اداره ی بابا اصغر
92/10/18
سلام به روی ماهت نازدونه ی مامان ، دردونه ی بابا
دیروز شما اولین بار مامان فلوریای بیچاره رو مجروح کردی!!! بله مجروح!! اونم از ناحیه ی بینی!!! صبح بردمت حموم ، از آنجایی که عشق آب بازی هستی ، مثل همیشه مثل کنه چسبیدی به وانت!! منم به زور کندمت که حوله رو سرت کنم عصبانی شدی و با پس کله ی مبارکتان کوبیدید به دماغ مبارکمان!!!!!!!!! اونقدر درد کرد که نگووووووووووووووووو!! اولش فکر کردم شکست!! ولی از آنجایی که بادمجان بم آفت نداره خدا رو هزار مرتبه شکر فقط ضربه دیده بود و ورم کرد!!! بیا و خوبی کن!! خوبه نبرمت حمام !!! اینه میگن بهشت زیر پای مادران است هاااا !! هر بلایی سرمون درمیارین و ما جیکمون هم در نمیاد هیچ قربون صدقتون هم میریم تا مبادا یه قطره اشکی از چشمای قشنگتون سرازیر نشه!! البته جای ما از اول بهشت بوده و هست! ما به خاطر آدم زمینی شدیم وگرنه ما اهل سیب کندنو سیب خوردن نبودیم!!!!!!!!!! اومدیم زمین تا ادم تنها نمونه!!!!!! وگرنه خدا جون یه پنت هاوس کنار رود کوثر برامون کنار گذاشته! البته خودم گفتم کنار رود کوثر باشه تا سرکار خانوم 24ساعته توش شنا کنی!
بگذریم از این چرت و پرت ، قربون مهر و محبت خدا برم یه کلبه چوبی هم همون ورا بده ما شدیدا قانع ایم!! فقط به جای حوری قلمان ما رو نصیب بابا اصغر کنه تا اون دنیاشم آباد کنیم!!
چندتا کلمه به لغت نامه ات اضافه شده که برات می نویسم:
لاالله = یاالله ( موقعی که وارد خونه ی کسی میشی!)
بیا
نان
هانی؟ = (به زبان ترکی) یعنی کو؟ ( اینم نتیجه ی دو زبانه بودنه دیگه!!)
پسه = پسته
روز جمعه 13 دی یه کاری برای بابا اصغر پیش اومد که مجبور شد بره اداره ماهم چون حوصله مون سر رفته بود قبل از اون آماده شدیم و با قیافه ی مظلوم بهش گفتیم ماه هم بیایم؟؟ اونم گفت شما که اماده شدین !! باشه بیاین. و این شد که برای اولین بار رفتیم بازدید از قسمت اداری فرودگاه . تقریبا همه چیز رو وارسی کردی البته اینم یواشکی به تو می گم ( مطمئنم هیچکی نمی فهمه!!!!!!!!!!!!!!!!) از میزکار بابا اصغر توی خونه معلوم بود که میزکارش توی اداره چی از آب درمیاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عادت داره همیشه کاغذاش پخشو پلا باشن 24 ساعته در حال مرتب کردن میزکارش توی خونه هستیم ! اینم چندتا عکس از اون روز برای یادگاری
عشق مامان و بابا در حال خوردن آجیل