ماه بیست و پنجم
اولدوز گلیب آی اولماز
بهار گلیب یای اولماز
گوزلرین ایچینده
هچکس سنه تای اولماز
سلام به روی ماه دختر نازدونه ی خودم
اول از همه یه خبر خوش دارم : مامانی یه پروژه ی بسیار بزرگ رو به راحتی تموم کردیم و اون پروژه ی از شیر گرفتنت بود اصلا باورم نمی شد که به این راحتی تموم بشه شمایی که اینقدر وابسته ی می می بودی !! اونقدر مطالعه کرده بودم در این زمینه که خدا رو شکر بهترین متد رو انتخاب کرد ام و اون متد *حذف نوبتی *بود از سه ماه پیش برنامه امو رو شما اجرا کرد ام تا کمترین آسیب روحی رو ببینی. پیشرفتمون خیلی خوب بود . طوری که شب ها بدون شیر خوردن می خوابیدی .آخرین نوبتی که باید حذف میشد : نوبت شیردهی ظهرگاهی بود که شدید وابسته بودی. تا شیر نمی خوردی اصلا بعد از ظهر نمی خوابیدی. دل رو زدیم به دریا و درست 1 اردیبهشت 93 اخرین نوبت رو هم حذف کردیم. برای حذف مرحله ی اخر باید کاری می کردم که کلا از شیر خوردن بیافتی دلم نیومد رژ لب و اینجور چیزا بزنم که وحشت کنی یه ذره خمیردندون با طعم نعناع زدم می می بو گرفت اومدی بخوری دیدی طعمش عوض شده!! بهم گفتی : اوفه ؟ منم گفتم بله بعد بهت تعارف کردم که میخوری ؟ شما هم گفتی : نه ، مسی (مرسی) بعد گفتم خدایا چه کنم حالا این بخوابه ؟؟؟ نمیشه که گوسفند یا ستاره بشماریم !! برا همین یه روشی رو ابدا کردم عااااااااااااااااالی اومدی کنارم دراز کشیدی ، بعد من بغلت کردم هی با صدای اروم ازت لغت نامه پرسیدم بعد دیدم وسط های پرسش من دیگه جواب نمیدی ، نگو بس چشماتو بستی لالا کردی و به همین سادگی تموم شد !!!! الان درست 19 روزه که به طور کامل از شیر گرفتمت شب ها تا چراغ رو خاموش می کنم خودت می خوابیدی . بعد از ظهر هارم یه مدت همین لغت نامه پرسی بود ولی بعدش خودت عادت کردی که حتی بدون پرسشم بخوابی با افتخار میگم درست دو سال و سه روز تمام به نحو احسنت شیر خوردی نوش جونت و از همین الان میگم شیرم حلالت باشه دختر ماااااااااااااااااااااااااهم بی خود نیست که الهه ی ماه یی ، حرف نداری دلبندم خدارو هزار مرتبه شکر نه سر واکسن هات منو اذیت کردی نه سر دندون دراوردنات و نه سر از شیر گرفتنت حالا فقط موند پروژی بای بای پوشکت که اونم ایشاله شهریور ماه اقدام می کنیم البته تصمیم گرفتم از الان تحت تعلیم باشی که اون موقع سنکوپ نکنی
در ضمن دختر ماهم یه تصمیم هایی رو هم در مورد وبلاگت گرفتیم. دو سال اول زندگی هر فردی شیرینی خاص خودش رو داره . ثبت خاطرات *اولین ها* چیزی نبود که به راحتی از کنارش می گذشتیم و من تمام این مدت سعی کردم همه ی خاطرات اولین هاتو توی وبلاگت به طور کامل ثبت کنم تا برای همیشه توی ذهن و دلمون زنده بمونه و شما در اینده با خوندش یه لبخند روی لبهات بشینه. ولی از این به بعد چون دیگه ثبت خاطرات هر ماهت با توضیح جزئیات چیزی دلچسب نخواهد بود برا همین تصمیم گرفتیم از دو سالگی به بعد خاطرات و وقایع مهم زندگیت رو توی وبلاگت ثبت کنیم.
مثلا وقایع مهم این ماه ت این بود که : از شیر گرفتمت ، شروع به جمله سازی کردی ، عکس دو سالگیتو توی اتلیه انداختیم ، تولد بابا اصغر بود ، روز پدرم که نزدیکه و یه اتفاق خیلی مهم برای من افتاده که به موقع اش ماجرا رو توی وبلاگت می نویسم. اکثر لغت ها رو دیگه کامل بلدی ولی دوست دارم بعضی از لغت هایی رو که خیلی با نمک تلفظ می کنی رو برات بنویسم:
تخم مرغ = توموگوس!!!
نوشابه = سوموم!!
جون ( مثل مامان جون ) = جونت!!
دمپایی= باشقا !! (به زبان ترکی می گی که اونم* باشماخ *هست که به کفش می گن نه به دمپایی!)
هامانی = هواپیما
خوسوس = خروس
هبیج = هویج
تنها شعری هم که کامل بلدیو خودت می خونی اینه:
تاب تاب عبااااااسی ، خدا من ننازی
قربون شکل ماهت برم دلبندم