اندر احوالات نازدونه
سن گوزللر گوزلیندن ده گوزل سن گوزلیم
بو گوزللیک ده ، آغیزلاردا مَثَل سن گوزلیم
بو آجی دونیادا سن تکجه شیرین بیر مزه سن
قوی کی من ساده دییم دادلی عسل سن گوزلیم
دختر گل مامان و بابا سلااااااااااااااااااااااااااااااااام
عزیز دل مامان و بابا سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
بزرگ شدی ، خانوم شدی ، مثل یه قرص ماه شدی
اونقدر پیشرفت کردی که نگوووووو صبح تا شب ، شیرین زبونی می کنی! دلبری می کنی شیطونی می کنی آخ قربون قد و قامتت جوجه کوچولو
اولین خبر اینکه دندون به جا مونده ی کوچولوت هم( دندون نیش سمت چپ ، فک پایین)در تاریخ 22 تیر ماه در اومد الان جمعا 16 تا مروارید سفید خوشگل داری
دو تا شعر دیگه هم یاد گرفتی که خیلی ناز میخونی: شعر یه توپ دارم و شعر الکمو دولکم
روزانه چندین مرتبه از ما می پرسی : کی بود ؟ چی بود ؟ این چه رنگه(این چه رنگیه؟)
وقتی بابا اصغر از اداره برمی گرده بدو بدو میری میپری بغلش و می گی بریم بیرون! بعد پیشنهادم میدی که : بریم پارک ، بریم باغ ، بریم بازار!!!! ای وروجک
عصر ها با بابا میرین تا از سوپر مارکت محله شیر و بستنی بخرین. بابا میگه کنار یخچال سوپری قوطی های روغن هست که دیانا بانو به محض ورود خودش میره روی این قوطی ها و یخچال رو باز می کنه !!!! یعنی استقلال در این حد !!!
راستی مامانی اولین استخر رفتنمون هم افتتاح شد . 8 خرداد و استخر آذرسام چون اونجا استخر کودک هم داره با خودم بردم.البته بیشتر از حمام سنتی ایش استفاده کردیم . مثل همیشه عالی بودی .
یادته قبلا گفته بودم انتخابی رفتار می کنی؟ و ما هم داشتیم رو تربیتت کار می کردیم که رفتار انتخابیتو فراگیر کنی؟ خدا رو شکر موفق شدیم و الان شما با همه در حد عالی خوب رفتار می کنی
تازگی ها رفتیم صندلی دستشویی کودک خریدیم تا مقدمات بای بای پوشک رو فراهم کنیم اونوقت بگو شما چی کار می کنی ؟! گذاشتم صندلی رو تو حموم می گم دیانا بیا بشین اینجا جیش کن !!! شما هم میای شیرو باز می کنی کاسه شو با آب پر می کنی بعد میشینی روش می گی جیش کردم
روزانه یک لیتر شیر می خوری !! البته خدارو شکر که اینقدر شیر دوست داری ولی این باعث شده پوشکت صبح ها به یه دریاچه تبدیل بشه!!! من موندم تو رو چه چجوری شب ها از پوشک بگیرم
راستی قدت که بلند شده دیگه میتونی در خونه رو باز کنی ! اونروز دیدم کیفتو برداشتی و عینکتو زدی رفتی درو باز کردی به من می گی میرم بیرون !!!!! فرداش رفتیم از اون زنجیر های مخصوص در خریدیم که شما از خونه در نری
امسال دیگه شما رو از شیر گرفتیم و به راحتی میتونم روزه هامو بگیرم. چند بار اومدی از غذات به منم بدی که من بهت گفتم من روزه ام و نمی خوره ام الان وقتی چیزی رو نمی خوای بخوری بهمون می گی : من نوزه ام
اونروز هم با موبایلم حرف میزدم شما اومدی گیر سه پیچ دادی به من و منم گفتم برو پیش بابا ،من کار دارم! تا الان همون حرف رو چند بار به خودم خرج کردی!!!! موقعی که بازی می کنی و من می گم دیانا بیا میگی :من کار دارم
این پست رو با خبر اومدن شخص عزیز و دوست داشتنی به نام فرزاد تموم می کنم.
من کوچکترین نوه ی خاندان عادلی هستمو و فرزاد بزرگترین نتیجه ی این خاندان. ما یک گروهی بودیم به نام: * دی گروپس*
شامل : عمو داود ، خاله سونیا ، مامان فلوریا، فرزاد ، ونوس (خواهر فرزاد)
کل مسافرت ها و تفریحات خانوادگیمون با هم بود. رییس این دی گروپس ، عمو داود و مدیر مالیش خاله سونیا بود. پول تو جیبی هامونو رو هم میذاشتیم و میدادیم به خاله سونیا بعدش میرفتیم کافی شاپو ... بهترین خاطره هارو با هم داریم. همیشه وقتی پیک نیک میرفتیم یه ماشین ما بودیم و یه ماشین والدینمون. وقتی من ازدواج کردم بابا اصغر طی یک جلسه ی معارفه با دی گروپس، شد عضو افتخاری گروه! شعار ما این بود : یکی برای همه و همه برای یکی
سال 89 فرزاد برای ادامه ی تحصیل رفت استرالیا الان هم دانشجوی دکترا در رشته ی عمران هست و بعد از 4 سال قرار بیاد خاندان رو ببینه . برا اینکه شما رو اماده کنم عکسشو نشون میدم می گم این فرزاده . شما هم از رو عکس کاملا می شناسی . حال ایشالله 6 مرداد میاد از نزدیک می بینیش و گروه از هم گسسته مون بهم پیوند می خوره.
این هم چندتا عکس خوشگل مشگل از دردونه ی خودمون
نماز خوندن دیانا با چادر نماز من
از بس به چار نماز من گیر دادی ، آخر سر خاله زکیه ی من رفت برات پارچه خرید و چادر نماز خوشگل برات دوخت. دست گلش درد نکنه.
عشقت اینه که بریم پیتزا مهدی هیلا و اونجا تو رو گریم کنند! جالب اینجاست که فقط می گی دماغم صورتی بشه اجازه نمیدی دیگه کارشونو ادامه بدن و این میشه که کج و موج در میاد
و اینم از فرزاد جون که بی صبرانه منتظرشیم