دیانادیانا، تا این لحظه: 12 سال و 10 روز سن داره

*دیانا * الهه ی ماه

ماه پنجم

1391/6/9 21:49
1,842 بازدید
اشتراک گذاری

عکس های ماه پنجم دیانا

 

 

**پرنسس کوچولو**

 

 

عید فطر بابا اصغر مارو برد دردرو این اولین باری هستش که دیانا به ائل گلی تبریز میره. خیلی از استخرش خوشش اومده بود. از خوشحالی بال دراورده بود و مثل کلاغ های اونجا پرواز می کرد و بجای قار قار جیغ می کشید!!!!!!!!!

 

عکس دیانا با پسرخاله اش آقا دانیال گل و گلاب

دانیال برای بدنیا اومدن دیانا لحضه شماری می کرد حتی یه بار که با ما رفته بودیم پیش دکتر بهش گفت: اجازست دینانا رو زود در بیاریم! لازم به ذکر که دانیال اسم دیانارو میگه دینانا!!!

الان هم با اینکه خیلی دیانارو دوست داره ولی بعضی وقت ها یه نیشکونی میگیره که جیغ دیانا بلند میشه و به قول خودش : می خوام لپشو بچینم!! خاله جون فکر نمی کنی شما بجای چیدن درو می کنی !!

رابطه دانیال و دیانا مثل رابطه تام و جریه

 

 

این هزارپا که دوست صمیمی دیانا خانومه و ما اسمشو گذاشتیم کپل ،دانیال جون از کیش برای دیانا سوغاتی اورده. دیانا عاشق کپله. دستاشو می چسبونه به لپاش و بینی فندقی شو می کنه

 توی دهنش!! بعضی وقتها هم شاخک هاشو می خوره!! الان کپل بهمراه تپل مامان دارن باخانمان رو از شبکه پویا نگاه می کنند و مامان خانوم هم جارو می کشه.

 

خاطره تلخ رستوران دعوت!!!

8 شهریور بابا اصغر مارو شام به رستوران دعوت برد. دیانا توی کری یر نشسته بود و داشت با دست و پاهاش بازی می کرد .  وقتی غذا هامون رو آوردن دیانا هیجان زده شد و خواست که توی بغل ما بشینه. منم خواستشو اجابت کردم و توی بغلم نشوندم .توی این لحظه میز بغلی که سه تا آقای چاق بودن نتونستن خودشونو نگه دارن ویکی شون به نمایندگی اومد و گفت خواهش می کنم بچه رو یه چند دقیقه ای به ما بدین دل مارو برده. ما هم تو رو درواسی گیر کردیم و دیانا رو دادیم . اولش خندید بعدش یهو ترسید و شروع کرد به گریه کردن!! چشمتون روز بد نبینه !! درست نیم ساعت گریه کرد و ما بدون اینکه غذامون رو بخوریم توی محوطه داشتیم آرومش می کردیم. ولی دیانا بدجوری ترسیده بود نمیدونم با خودش چی فکر کرده بود !نه با شیر ، نه با پستونک نه با لالایی با هیچی آروم نمی شد. این اولین باری بود که دیانا اینقدر گریه می کرد . حتی موقع واکسن زدن هم گریه اش بیشتر از 1 دقیقه طول  نمی کشید. دو تا از خانوم ها اومدن به کمک ما ولی فایده ای نداشت . بالاخره بابا اصغر رفت پول غذاهای نخورده رو حساب کرد و ما سوار ماشین شدیم . به محض روشن کردن ماشین آروم شدم و از رستوران تا خونه که مسیری 35 دقیقه ای بود  با چشم بسته فقط هق هق می کرد. مامان قربون اون اشک هات بره که دلش ریش ریش شده بود . ولی جالب اینجاست که به محض ورود به خونه چشماهشو باز کرد و خندید و ما برای اینکه از دلش در بیاریم تا ساعت 1 نصفه شب باهاش بازی کردیم. قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید !!! نتیجه اخلاقی این که بچه رو به هیچ بنی بشر غریبه ندین چون بچه فکر می کنه که دزدیدنش!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله فاطمه
6 شهریور 91 19:30
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام به روی ماه پرنسس خانومیخاله جون خنده هات خیلی قشنگه ماشاالهفلور جونم شرمندتم نتوستم روز تولدتو تبریک بگمولی بازم می گم نازنیییییییییییییییییییییییینم تولدت مبارکامیدوارم همیشه در کنار خانوادت خوششششششششششششششبخت باشی راستی ماشااله دانیال چقد بزرگ شدهشبیه باباشه مگه نه ؟[h

سلام بر خاله خانوم،مامان خانوم
حال دوس جون دیانا چطوره؟ دیانا لحضه شماری می کنه تا دوس جونش بیادو به قول دانیال لپشو بچینه!!!
ممنونم عزیزم،یادش بخیر توی دانشگاه تولد می گرفتیم!چه کادوهایی بهم می دادیم!!امیدوارم دیانا و دوس جونش که از الان خودم یه تنه قربونش برم مثل من و تو دوستهای رویایی هم باشن.دانیال جون هم خیلی شیرین زبونه هم خیلی آتیش پاره. تو فکر کن منو با این حاضر جوابی میذاره تو جیبشه!!! خیلی نازه،فرمت صورتش مثل باباشه ولی جزئیاتش مثل مامانشه،زبون ریختنش هم مثل خاله اش!
زود زود بهمون سر بزن.قربانت

طاهره مامان امیرعلی
7 شهریور 91 18:14
سلام.وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه،تبریک میگم بهتون.امیرعلیه من تو جشنواره ی آتلیه سها شرکت کرده و به رای شما شدیدا احتیج داره.اگه به وبلاگش سر بزنین یه پست گذاشتم که آدرس جشنواره است اگر روش کلیک کنین مستقیم به سایت جشنواره میره.اسم پسملیه من امیرعلی مرادیان هست.بهش رای بدین و مارو خوشحال کنین.امیدوارم بتونم لطفتونو جبران کنم.


از لطفتون ممنونم. چشم الان میرم رای میدم.
باران قلنبه
15 شهریور 91 16:49
سلام عزیزم خوشحال می شم به وب دخمل منم بیاین.
دخملم باران مظفری توی مسابقه جشنواره رمضان 91 آتلیه سها شرکت کرده اگه می شه به سایت آتلیه سها بروید و در قسمت جشنواره رمضان به دخترم رای 5 بدهید .این جشنواره تا اول مهر مهلت داره.
آدرس سایت آتلیه سها:
Soha.torgheh.ir/festival




سلام مامان باران. قبلا وب باران جون رو دیدم . خداحفظش کنه خیلی نانازه. چشم حتما بهش رای میدم. البته نمره باران جون 20 نه 5!! ولی میدونم که آخرین نمره 5 هستش. بازم به دیدن ما بیاید.
معصومه دوست فلور جان
15 شهریور 91 22:49
سلام بر مامان خانمی و دختر نازش دیانا جون خیلی خوشگل و نازه خدا حفظش کنه وبلاگشم خیلی جالبه دست مامانش درد نکنه روی دیانای خوشگل و تپلمو می بوسم.


سلام خاله معصومه، با چشمای قشنگتون می بینید. خیلی خوشحال شدم که به وبلاگم سر زدین. منم روی شما رو می بوسم ولی از آنجایی که فعلا آب دهنمو کنترل نمی کنم یه کمی بوس هام آبدار هستند!قربونتون برم بازم به دیدنم بیایید. دیانا








پگاه مامان آرتین
17 شهریور 91 11:45
سلام عزیزم.ماشالا چه خانوم نازوخوشکلی.با کمال افتخارشمارولینک کردم تادوستای خوبی برای هم باشین.به ما سربزنید.می بوسمت..عزیزساکن کدوم شهرید.اگه تهرانی خوشحال می شم ببینمتون.


سلام پگاه جون، ممنون که به ما سر زدین. با چشمای ناز و خوشگلتون می بینید.من هم با اجازتون شما رو لینک کردم.ما ساکن تبریز هستیم.گذرتون به این ورا بخوره خوشحال می شیم در خدمتون باشیم.من هرروز به وبلاگ آرتین جون سر می زنم. واقعا نازه. خدا همه بچه ها رو حفظ کنه مخوصا ارتین و دیانا رو.